اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

ناکس ها

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۸ ب.ظ

ناکس ها به دروغ هم که شده ادای راست ها را در نمی آوزند...

  • ۹۴/۰۵/۰۱
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۲)

  • ...:: بخاری ::...
  • جمله ب قدری تلخ بود .... فردا خودش جمعه بود وگرنه تعطیل میشد...

    + چه پوست ناداخت اینحا. (یا «پوست» انداخت اینجا؟)

    + تصمیم گرفتید برای دیلماج شدن یا دکتر شدن؟
    پاسخ:
    دکتر را که ابراهیم خدایی اجازه نمی دهد :) دیلماج شدن هم که می گویند آب است :) ماند ماندن:)
    نمی دونم هنو...
    پوست انداخت را نفهمیدم :)
    +پوست: قالب

    + منم تجربی و انسانی بودم. میخوایید ی فرصتی حرف بزنیم. شاد کمکتون کرد.نمیدونم.

    پاسخ:
    + آهان! خب تنوعه دیگه.
    + فکر خوبیه. اما فعلن مسنجرم کار نمیکنه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی