اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

دیوانه تر شدم.

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۰۷ ب.ظ

گفتم ببینم ات 
شاید که از سرم دیوانگی رود
زان دم که دیدم ات دیوانه تر شدم 
گفتم ببینم ات 
تا بی قراری از جانم به در رود
هم بی قرار و هم شوریده سر شدم 
دیوانه تر شدم
گفتم ببینم ات 
شاید شراره از جانم فرو کشد 
دیدم تو را 
و همچون شعله های آتش شعله ور شدم
از ره به در شدم
دیوانه تر شدم …

                                               شعر: پرواز همای

  • ۹۸/۰۱/۰۷
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۱)

  • امید شمس آذر
  • گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
    آنچنان جای گرفته ست که مشکل برود
    دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
    تا تحمّل کند آن روز که محمل برود
    (سعدی)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی