اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان
۱۸
تیر

صفحه به صفحه، بلاگ به بلاگ، گوگل به گوگل، واژه به واژه، تماس به تماس، پیام به پیام، اکانت به اکانت...

نه! آنچه که باید به این راحتی پیدا نمی شود.

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۷
تیر

به نظرم اینجوری نیست که چون بهشت قشنگه آدمای قشنگو ببرن اونجا... بهشت قشنگه چون آدمای قشنگو میبرن اونجا... وگرنه یه جای خیلی قشنگ به قشنگی بهشت اگه پر بشه از آدمای بد، میشه یه چیزی مثل همین جهنمی که الان توشیم، یک جای خیلی قشنگی که هواش آلوده شده و درختاش قطع شدن و عسلاش تبدیل شدن به شیره مصنوعی و شیراش تبدیل شدن به آب سفید و میوه هاش تبدیل شدن به منبع هورمون مصنوعی. درخت میوه ممنوعه رو هم خیلی وقته میوه هاشو چیدن، شاید به خاطر همینه که لباس همه از تنشون افتاده... نه؟

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۵
تیر
خاک سرد است... یاد سردتر.
جان شیرین است. شیرین شیرین تر.
خدا بزرگ است. حتی بزرگتر.
صدا میماند... آه می داند...
عشق افسانه است... افسانه واقعی است...
من عاشقم... خدا عاشقتر...
  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۵
تیر
یک سال میگذرد... باز می شود قدر... گناهانت را یکی یکی از نظر میگذرانی... میرسی به یکی... آنقدر احمقی که بجای اشک ریختن لبخندی میزنی و میگذری...
  • محمد رنجبر دیلمقانی
۰۷
تیر

مردی با دوچرخه به خط مرزی می‌رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مأمور مرزی می‌پرسد: «در کیسه ها چه داری؟»
او می‌گوید: «شن.»
مأمور او را از دوچرخه پیاده می‌کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می‌کند. ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی‌یابد. بنابراین به او اجازه عبور می‌دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می‌شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا. این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می‌شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی‌شود.
یک روز آن مأمور در شهر او را می‌بیند و پس از سلام و احوال‌پرسی، به او می‌گوید: «من هنوز هم به تو مشکوکم و می‌دانم که در کار قاچاق بودی. راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می‌کردی؟»
مرد می‌گوید: «دوچرخه!»

****

کاندولیزا رایس وزیرسابق امور خارجه آمریکا و مشاور ارشد جرج بوش گفته رهبر ایران می‌تواند نقشه‌هایی را که بهترین ذهن‌ها، با صرف بیش‌ترین بودجه‌ها، در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته‌اند، با یک سخنرانی یک‌ساعته خنثی کند.

****

امریکایی ها آنقدر هم احمق نیستند انتظار داشته باشند ایران اجازه دهد از مراکز نظامی اش بازرسی شود... آنقدر هم احمق نیستند فکر کنند ایران غنی سازی را کاملا تعطیل می کند... آنقدر هم  احمق نیستند فکر کنند ایران از خط قرمز ها عقب می نشیند....

****

نکند همین 2سال و اندی مذاکره همان شن های داستان باشند... نکند دوچرخه قاچاق کنند... نکند هدفشان همین باشد که دو سال و اندی ایران هسته ای اش معلق باشد... نکند از خرس یک مو کندن هم غنیمت باشد... نکند وزیر امور خارجه مجبور شود دو سال و اندی همه وظایفش را در همین مذاکرات خلاصه کند... نکند مذاکرات بین مردم تفرقه بیندازد... نکند بازار ایران به بهانه مذاکرات در نوسان باشد... نکند دو سال و اندی در بین مردم ایران جنگ روانی راه بیاندازند... نکند هدفشان همین ها باشد نه آنها که می خواهند... نکند فکر بکنیم که زرنگیم و آنچه می خواهند را قبول نکنیم اما نه آنچه می کنند را.... نکند..............!؟!؟!؟

****

نه!!! نمی کند!! نمی کند که رهبری تا همین روزها مهلت داده است...

 

  • محمد رنجبر دیلمقانی