اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

۹ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۶
دی

بدترین شکل برداشتن یک حریف بالقوه‌ از سر راه نه کشتن اوست نه خریدن او به شکلی رایج...

کارآمدترین و البته مشمئز کننده ترین نوع سلطه بر کسی که به نوعی از جانب او احساس خطر میشود، کمک به اوست برای رشد... اما نه آنگونه و آن میزان که شخص مستعد این رشد است بلکه به نحوی کاملا کنترل شده...

کم اتفاق نیفتاده که شاهد این ترفند زیرکانه و البته بسیار کثیف باشم، افرادی هستند که با تمام قوا حاضرند، افراد مستعد را زیر پر و بال بگیرند و آنها را رشد دهند، فقط با نیت اینکه او را از پرواز باز دارند.

این شگرد را می‌توانید به نحوی محسوس در حرفه ژورنالیسم و خبرنگاری آنگاه که در تماس با سیاست قرار می‌گیرد، لمس کنید... فرض کنید شما رئیس فلان جناحید، خبرنگاری به شدت حق طلب سعی در شفاف سازی حقیقت دارد. و شما از این قضیه مضطربید. نه او با رشوه راضی به کنار کشیدن می کند و نه یارای کشتنش را دارید. اما... بالطبع او یک اسپانسر مالی نیز نیازمند است.. به او پیشنهاد می دهید که به مسئولیت شما و سردبیری خودش نشریه / هفته‌نامه ای تاسیس کند... تمام نیاز های مالی اش هم پای شما. الان او از یک خبرنگار معمولی تبدیل شده است به یک خبرنگار و سردبیر! رشد کرده است. و شما... حالا از جانب او خیالتان راحت است...

این ترفند در شهر های کوچک کارسازتر است، چرا که ژورنالیست، آنقدر که باید اولا قدرت دفاع ندارد و ثانیا به نحوی همه افراد به هم مربوط میشوند و نوعی قید انتقاد کردن اتفاق می افتد.

این طور می شود  اخبار استانی آذربایجان غربی یا جلسه ها را نشان می دهد و یا گیر کردن گربه بالای درخت و نجات گربه ای دیگر از بین دو تیرآهن.

البته چنان که گفتم این استراتژی تنها به ژورنالیسم محدود نمی شود. در زندگی روزمره نیز میتوان این چنین موقعیت هایی را هر روز به عینه مشاهده کرد.این روش را اگر می خواهید به کار ببندید، آگاه باشید که خدا عامل اول و آخری است که با هیچ ترفندی نمی توانید قسر در بروید. اما برای عدم ابتلا به این شگرد آگاه باشید که همه افرادی که برای رشد شما تلاش می‌کنند... دوست نیستند.

و بقول مرحوم نادر ابراهیمی، در کتاب بار دیگر شهری که دوست داشتم، «هر کس که دشمن نباشد، شاید که دوست نیست»

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۲
دی

داستان دقیقا از آنجایی شروع می شود که نماینده قبلی که چهار بار پیروز انتخابات مجلس شورای اسلامی شده درست در اثنای همان چهارمین دوره‌اش قبل از اینکه بتواند شانزده سالگیِ نمایندگی‌اش را تمام کند و احتمالا پنجمین پیروزی انتخاباتی اش را جشن بگیرد با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کند و پس از مدت نسبتا کوتاهی دار فانی را وداع می‌گوید. خدایش بیامرزد.

درست در همین موقع رجال بعضا سیاسی همین شهر کوچک، درست مثل یخی که دوری سرما را غنیمت شمارد و آب ‌شود، فقدان پایه ثابت انتخاباتی دست از دنیا کوتاه را مغتنم می شمارند و به طرزی انفجاری عرض اندام می کنند. از این بگذریم که بعضی شان هر کاری توی رزومه شان پیدا می شود جز فعالیت سیاسی مانند کسانی که نود نگاه کرده‌اند و توهم فوتبالیست بودن زده اند، ایشان هم اخبار بیست و سی دنبال کرده اند و سیاسی شده اند. اما بعید نیست در این بین کسانی هم پیدا شوند که بد یا خوب چندسال است سیاسی هستند.

همین قانون گزاران بالقوه، نگوییم ۴سال به جرئت یک سالی می شود که قانون می شکنند. قانون ممنوعیت تبلیغات زودهنگام که آنقدر این حضرات زیرپا گذاشته اند که گاهی وجود چنین قانونی از زیر سوال می رود ما را یاد شهید شوشتری می‌اندازد که ساعت یک بامداد پشت چراغ قرمز می‌ایستد...برای رعایت قانون. اما این بزرگواران که مجتهد نشده فقه می‌نویسند و فتوی می دهند غافل از اینکه به کجا می خواهند بروند و اصلا هدفشان چیست مثل آب خوردن ستاد می زنند و دادار دودور راه می اندازند که ما کاندیداییم! قانون می‌شکنیم تا قانونگزار شویم. حالا جالبش اینجاست که آن زمان هنوز حتی ثبت نامی نشده تا صلاحیتی هم احراز شود.

رزومه برخی شان را که نگاه می کنی از کسب مقام اول مسابقات طنابکشی گرفته تا شاگرد اولی دوران دبستانشان را لیست کرده اند تا جز اسمشان چیزی برای گفتن هم داشته‌باشند. رزومه برخی دیگر هم پر است از عناوین مختلف اما دریغ از اندکی متن. کلی سمت داشته و صاحب بسیاری مقام بوده اند چه کرده اند؟ گاها هیچ.

از نکرده هایشان که بگذریم می‌رسیم به کرده هایشان. حضور ناگهانی شان توی محافلی که همین امروز پرسان پرسان نشانی اش را یادگرفته اند و با کلی زحمت پیدا کرده اند تا بگویند... آهای مردم ما هم هستیم! از ده تا کلمه شان نه تا مربوط است به حضورشان در جبهه و جانبازی و دانشگاه. بماند که بعضا اینها هم حاصل مخیله قوی‌شان هست.از فاتحه خواندنشان در مجلس ترحیم جنین ۹ماهه همسایه مان گرفته تا همان آش نذری ای که توی این طرف شهر پخته شده و آن طرف شهر توزیع می شود... نیز شربت نیمه شعبان که کم مانده جار بزنند که «آقا! مناسبت تولد امام زمان عج را بی‌خیال! شربت بخورید رای بدهید.»... بد نیست نگاهی به خطبه ۲۰۰ نهج البلاغه بیاندازید. به فلان هیئت کمک می کنند، به بهمان زندانی گلباران راه می اندازند و پرچم فقر فلان فقیر را بالا می‌برند و آبرویش را می‌برند که مثلا ما برای دختری جهازیه دادیم... شایع می‌کنند که فلان میلیارد تومان پول خرج خواهند کرد. کسی نیست بپرسد که عزیز‌ شما که توی رزومه تان حرفی از تجارت نزدید این چند میلیارد را چگونه به دست آورده اید؟ شما قبلا کجا بودید؟ چه شد این قدر دست به خیر شدید؟ چقدر همه جا «حاضرید»؟ راستی اهل این شهرید؟ قبل ندیده بودیدمتان.

در ضمن، شایسته است از این برادران اخیرالظاهر بپرسیم توی این ۴ دوره کجا بوده اند؟ چه تغییری باعث شده که این عزیزان درست حالا احساس تکلیف کنند؟ در بهترین حالت می شنویم: نماینده قبلی را اصلح یافتیم و لزومی به حضور ندیدیم. می پرسیم: پس چرا برنامه هایتان با آنمرحوم در تقابل است؟ چه شده چهار کاندیدا شده چهل تا. بعضی از ایشان  که بخاطر ترس از شکست در انتخابات همان چهار دوره حضور نیافتند، نکند با فرض پیروزی در انتخابات، فردا در مجلس شورای اسلامی، به خاطر ترس از شکست اصلا موضع گیری نکنند که هم ایمن تر است و هم راحت تر.

شاید می‌پرسید پس نویسنده این مطلب چه کسی را قبول دارد؟ اگر اینها بدند پس خوب کیست؟ پاسخ روشن است... کسی که این از این عیب ها مبراست اگر چنین شخصی وجود خارجی داشته باشد اصلا نباید تاکنون اقدام شاخصی در جهت تبلیغات انتخاباتی داشته باشد، واصولا طبق قانون باید اقداماتش را در مهلت مقرر انجام دهد. می گویید مهلت کافی نیست؟ همان چند روز مقرر وقت برداشت است نه کاشت، زمان معرفی اقدامات است نه زمان انجام اقدامات و البته گاها جعل آنها... کسی که کارنامه اش روشن است دیگری نگرانی یکساله ندارد. توی همان چند روز می تواند خودش را معرفی کند.

و اگر چنین شخصی وجود خارجی نداشته باشد.... اللهم عجل لولیک الفرج




پس نوشت:  در مورد آخرین جمله گفتند اثبات شی نفی ما عدا نمی کند... ما که نفهمیدیم چیست اما راست می گویند...

پس نوشت ۲: رای دادن مربوط است به ما ، به چه کسی رای دادن مربوط است به او و به چگونه کسی رای دادن مربوط است به ما... در بد ترین حالت فقط وسطی را از رای حذف می کنیم... برگه رای به خاطر جمهوری است، اسم داخلش به خطر شخص خاص صاحب اسم است که موضوعیت چندانی نداردو رسم داخل برگه مربوط است به اسلامی... از اسم داخلش گفتیم و گله کردیم...  جمهوری و اسلامی حسابشان جداست... برگه سفید بهتر از شناسنامه سفید است... و برگه ای که آدم درستی تویش نوشته شده... بهتر از این دو...

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۱
دی

الهی تو شاهد باش و شهادت بده... این من، هم بدی دارم و هم خوبی..پس از مرگم آنانی را که از من اسطوره و معصوم می سازند را درست مثل آنانی که مرا منفور ترین می نمایانند هدایت نما




  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۰
دی

وقتی خارجی ها هم وبلاگ دوست می شوند...

  • محمد رنجبر دیلمقانی