اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۸
بهمن

سلام...

سایت IMDB یک بخش جالب دارد ما توی کلاس های زبان قبل از اینکه بخواهیم فیلم هالیودی زبان اصل ببینیم، آن را چک می کردیم تا سانسور کنیم یا فوروارد کنیم! بخشی به نام Parental Guide که صحنه های نامناسب را لیست کرده است تا والدین آگاه باشند و کودکشان را از صحنه های آن جوری بر حزر کنند. مثلا نوشته دقیقه فلان، بهمان صحنه هست که برای کودکان خوب نیست.

البته قصد دارم این مطلب را کش بدهم ولی یک اشاره عاقل را بس است، پستم را با توصیه ای در همین راستا پایان می بخشم. از این به بعد وقتی فیلم سینمایی غیر تلویزیونی ایرانی هم خریدید، یا اصلا خود سینما رفتید یک نگاهی به همان بخش بیندازید تا کودکتان، زنتان، مردتان، دخترتان و نیز پسرتان و البته خانواده و فک و فامیل و در راس همه خودتان در ورطه آنجوری نیفتید...


از ما گفتن. دیگر خود دانید.

http://www.imdb.com/title/*********/parentalguide

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۳
بهمن
من نمیدانم کسانی که بخاطر بقیه نماز میخوانند، اصلا چرا وضو می گیرند
  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۳
بهمن
اگر از من بپرسند شهر خارجی مورد علاقه ات کجاست، میگویم کابل پایتخت افغانستان. لااقل آنجا برخلاف پاریس پر نیست از قرطی باز های مهاجر که تقلیدا عاشق پاریس شده اند.

پ ن: اگر کلی بپرسند، میگویم مشهد... مشهد برای زیارت کردن و برگشتن نیست. مشهد شهر ماندن است.
  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۰
بهمن
متولدین دهه های ٤٠ و ٥٠ دو دسته اند، عده ای شهید شدند و عده ای هم ماندند.
آنها رفتند راه را نشان دهند اینها ماندند تا آنها را تراش دهند، مکعب کنند، تحریف کنند و بدهند تحویل ما هفتادی ها... فعلا خفاتر از شرک خفا، خفاتر از مورچه ی سیاه دل شب...
آتشش ده سال بعد دامانمان را خواهد گرفت.
  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۰
بهمن
کمبود سواد و ابهام حقیقت که بیافتند کنار هم، آدم را زنده میکشند... دارم از اجتماع نقضین متلاشی میشوم.
  • محمد رنجبر دیلمقانی