اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

۲۲۱ مطلب توسط «محمد رنجبر دیلمقانی» ثبت شده است

۰۵
اسفند

فردیتت را می کُشند و ارزش درونت می کارند و سپس خود از همان ارزش ها کنار می کشند. حال تو مانده ای و یک فردیت پامال شده و ارزش هایی که مصادیقی که یک عمر نمایندگی آن ارزش ها را می کردند تهی از آب در آمده اند...  حیران می مانی و هر روز باید از نو با خودت مناظره بگذاری که کدام ارزش ها لباس تن آن مصادیق بوده اند و کدامشان واقعا واقعی بوده اند...

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۹
دی

صحنه جرم

از مقابل خانه ای که مردم دورش جمع شده اند رد می شوید. کنجکاو می شوید. روی پنجه  می ایستید و به سختی داخل را میبینید. روی زمین خطوطی میبینید که انگار دور چیزی کشیده شده اند. 

تفکری استدلالی دارید؛ شأن خود را بالاتر و زمان خود را شلوغ تر از پرداختن به مصادیق (!) می دانید. ضمن اینکه اخبار ضد و نقیض اند و زیاد. از هر دهانی روایتی خارج می شود.  عده ای می گویند آدمی کشته شده. عده ای می گویند خط را دور یک شامپانزه کشیده اند. عده ای خلاقیت گروهی از مهندسان رباتیک را پیش می کشند که خطوطی به شکل یک پریمات (انسان، میمون و...) برای تست ربات تعقیب خطشان روی زمین رسم کرده اند. عده ای صحبت از یک صحنه جرم آموزشی برای دانشجویان جرم شناسی می کنند. عده ای می گویند اصلا خطوط دور «یک» موجود کشیده نشده. مجموعه ای از اشیا کنار هم (به عمد یا اتفاقی) به شکل یک پریمات  چیده شده اند و کودکی بازیگوش گچ به دست دورشان خط کشیده.

و کلی روایت عجیب دیگر.

دلتان نمی آید روایت معمول کشته شدن یک انسان را به خود بقبولانید. دوست صمیمی تان را لای جمعیت می بینید. معتقد است صحنه مربوط به چیده شدن اشیا کنار هم به شکل یک انسان و دور خط کشی توسط یک کودک است. روایت عجیبی است. اما معمولا از پسرعمویتان حرف دروغ نشنیده اید. ضمن اینکه چنین روایتی با جو آرام شهر کوچکتان همخوانی دارد. هر چه قتل دیده اید توی فیلم ها بوده. داخل شهر، سالهاست قتلی در کار نبوده.

او نیز البته آن چیز را که بدان معتقد است شاهد نبوده. ولی تحلیل هایش با صحنه همخوانی دارد. تحلیل می کند که کودکی بازیگوش هر روز آن حوالی بازی میکرده. راست می گوید. پدرش بلاگر دائم الخمر آشپزی است و چاقوی روی میز می تواند ابزار کارش و شیشه های روی میز ابزار نوش اش باشند. هیچ عدم انطباقی بین صحنه و حرف هایش وجود ندارد. می گوید آشپز مست، از سر ماجراجویی و به قصد سرگرم کردن فالوور هایش لوازم آشپزخانه را شبیه یک آدم چیده روی زمین. شاخه های کرفس را شبیه دست ها، تخته بزرگ گوشت را شبیه سینه، کلم بزرگ را شبیه سر و...  و فرزند بازیگوشش بی خبر از آنچه در صحنه جنایت معمول است دور اشیا خط کشیده و نهایتا به مرور با انجام آشپزی به وسایل نیاز شده و یکی یکی از روی زمین جمع شده اند.

دوستتان آنچه می گوید را ندیده. اما آدم باهوشی است. همیشه بوده. تحلیل هایش هم با صحنه پیش رو مو نمی زند. و مهمتر از همه اینکه باور به چنین روایتی متضمن این است که قرار نیست مرگ شومی را در شهر کوچکتان به خود بقبولانید. این عالی است. عین آرمانِ آزمان شهرتان است/ می گوید اصلا شاید آنچه کف زمین چیده شده لوازم آشپزی هم نبوده، پدر بی هوش از فرط مستی بوده. جالب است. این هم با صحنه مطابق است. شاید بهتر است بگوییم اصلا روایت دیگری نمی تواند چنین صحنه ای را توجیه کند. قتل؟ دیوانه شده اید؟ اصلا چاقوهای صحنه های قتل همیشه خونی اند. شیشه های صحنه های قتل همیشه شکسته اند. حرفهای دوستتان خیلی به دلتان می نشیند. 

عاشق این روایتید. عده ای به مخالفت داد میزنند و از حضور یک جسد داخل خطوط سفید حرف می زنند. از یک قتل. آرمان شهرتان پاک تر از وقوع یک قتل است. از کودکی از هر چه قتل است متنفر بوده اید. اصلا رئیس پلیس قبلی شهر را چون جلوی قتل های پی در پی را نمیتوانسته بگیرد از سمت خودش به کمک مردم عزل کرده اید و چنین آرمان شهری ساخته اید.

هر که در دفاع از روایت یک قتل جدید در شهر دفاع می کند از او بیزار می شوید. آن ها هم وقوع قتل را ندیده اند. اما خب. هر چه خط روی زمین دیده اند دور یک جسد بوده. تحلیل های مضحکی می آورند که مثلا پلمپ بودن خانه حکایت از قتل دارد. یا مثلا آثار خون پاک شده روی کف زمین و روی چاقو کشف شده است. همه شان چرت می گویند. نمیدانید کِی این مردم آرمان ستیز شدند. دوستتان و پیروان که حالا تعدادشان کم هم نیست تحلیل می کنند که خون روی چاقو می تواند مربوط به خون گوشت های گوساله خریداری شده آشپز باشد. یا مثلا اینکه مستی باعث شده اشتباهی دستش را کمی ببرد. بد حرفی هم نیست. کدام حرف دوستتان راجع به صحنه اشتباهی بوده اینم هم باشد. راست می گوید لابد. آدم صادقی است. با سواد هم که هست. 

عجیب است. در جمع مقابل هم آدم های با سواد زیادند. صادق نیز. هرچند جناح دوستتان اعتقادی به سواد و صداقت گروه مقابل ندارند. آنها نیز صداقت و سواد این ها را قبول ندارند. صحنه عجیبی شده. گیج شده اید. مانده اید وسط. هرچند بعید است آدمی در آرمان شهرتان مرده باشد. اما آنچه آنان می گویند هم با صحنه تا حدودی مطابقت دارد.

تحلیل ها را بریزید دور. آن حوالی دنبال دوربین مدار بسته بگردید. تمام روایات جوری چیده شده اند که آن خط سفید را توجیه کنند. اما از همه این روایت ها فقط یکی محقق شده. این مصادیق و «خبر» های داخل دوربین ها هستند که قرار است روایت درست را انتخاب کنند. وگرنه با تحلیل که هر روایتی را می شود داخل آن خطوط سفید خواباند. 

پ ن: راستی، اگر شهری خیالی بود و افرادی مسئول برقرار ضوابط آرمانی آن، مرتکب قتل می شدند؛ داخل خطوط سفید به جا مانده، برای پوشاندن حقیقت، چه روایتی میخواباندند. آنجا هم روایت آشپز مست را انطباق نمی دادند با چنین صحنه جنجالی؟ اینجا چرا آن شهر خیالی نباشد؟

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۳
آبان

اخیرا با کسی همکاری میکنم که عاشق نظم هست. آنقدر عاشق که خود نظم برایش هدف شده. منظم است حتی اگر این نظم ساخته شده در شرکتی که مدیریتش را برعهده دارد جلوی خود کار را بگیرد. و این اتفاق افتاده. جلسات طولانی صرف ارائه پاورپوینت های زیبایی می شود که زیبایی شان خود شده هدف. یا مثلا ساعت های طولانی می نشینیم و در مورد بدیهیات برنامه ریزی می کنیم در حالی که اصل ماجرا مغفول است. همه برنامه ریزی ها در سطح کلیات می ماند. همین قدر از کلی گویی برای ارضای وهم بافی های دوستمان معمولا کفایت می کند و هرگز وارد مصادیق نمی شویم.

مثلا فرض کنید:

یک مدرسه غیر انتفاعی میخواهید تاسیس کنید؛ نه برای تامین مالی اش برنامه ریزی کرده اید، نه برای مکانش و نه برای تجهیزاتش و نه برای تیم اجرایی و معلمین آن. هیچ کدام از اینها را ندیده اید. اصلا مهم نیستند. چون اگر راجع به اینها فکر کنید شاید به بن بست بخورید؛ یا حداقل کمی باید فسفر بسوزانید و ذهنتان مشغول شود. به جایش ساعت ها جلسات میگذارید و در مورد این موارد بحث میکنید:

اسم سایت مدرسه چه باشد، اسم خود مدرسه چه باشد؛ اصلا بالای سایت بنویسیم مدرسه فلان یا بنویسیم موسسه آموزشی فلان. بالای سایت چه دکمه هایی بگذاریم. بگذاریم حیطه فعالیت یا قلمرو فعالیت. 

تصور کنید در سطح مدیر عاملی یک شرکت بزرگ نشسته اید و این ها را بحث می کنید. خروجی مدرسه قرار است چه باشد؟ خود دانش آموزان؛ محصولی که دانش آموزان تولید میکنند (مثلا)، تجارب. 

خب در صورتی که خود دانش آموزان خروجی مدرسه بودند با آنها چه کار میکنیم؟ یا در مدرسه به کار میگیریمشان. یا در مغازه ای که قبلا تاسیس کرده ایم. یا معرفی شان میکنیم به یک کارفرمای دیگر.

خب مرد حسابی چنین خروجی هایی قهری اند. مگر دانش آموزان را قرار بود بسوزانی؟ خب قهرا و طبیعتا باید یکی از این چند حالت را انجام می دادی دیگر. اینکه همه حالت های ممکنی که به ذهنت می رسد بدون اینکه مقایسه و اولویت بندی ای داشته باشی را بنویسی چه چیزی قرار است روشن شود؟ تازه حتی در چنین موضوعاتی بخواهی هم نمیتوانی اولویت بندی کنی. چون وابسته به فرد (دانش آموز) باید تصمیم متفاوتی بگیری. شاید اصلا یکی افتضاح بود و خواستی اخراجش کنی. 

مکان هایی که برای مدرسه می توانیم استفاده کنیم: مکان های خالی دانشگاه ها که بلا استفاده مانده اند. 

امکانات: امکانات بلااستفاده دانشگاه ها با نامه از یک مقام عالی میرویم دستگاه های دانشگاه ها که خوابیده اند را تصرف میکنیم :| 

تصور کنید! یک مدرسه تمام وقت را میخواهی با دستگاه ها و مکان های امانی و خوابیده از صفر تاسیس کنی. در حالی که پول نداری و ساعت ها  برای ارضای مغزت جلسه می گذاری و در مورد وردینگ سایتت صحبت میکنی.

میگویید لابد یک چیزی میداند که شده رئیس شرکت. 

نه؛ آنهم داستان دارد. به من اعتماد کنید

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۸
مهر

به ذهنم رسید تو این روزایی که یه سری احمق چشم بسته در برابر هر اتفاقی توی کشور اولین کاری که انجام میدن بستن اینترنت و سایتا و... هست شاید یکی دو تا نکته ای که در رابطه با حل مشکلات دسترسی به سایتا هست (مثلا تلگرام و واتساپ رو به راحتی در گوشی و کامپیوترتون بازش کنید و به بقیه سایتا هم تو گوشی دسترسی داشته باشید)  که بلدم و فعلا کار میکنن رو اینجا بگم شاید به دردتون خورد. دوتای اول مخصوص کامپیوتره و دوتای دوم مخصوص اندروید اما برای اینکه از همون اندرویدی ها هم سر دربیارید باید دوتای اول رو هم بخونید. البته قبلش چند خط غر دارم که میزنم بعد میرم سراغ آموزشا. اگه حوصله غر شنیدن ندارید ازش رد شید.


غر های من:

من دارم فکر میکنم با این اوضاع اینترنت واقعا صحبت کردن از خیلی چیزا شوخیه. صادرات و دانش بنیان و علم و تولید داخل و حمایت از تولید و و  خیلی چیزای دیگه.

توی شرکت صادراتی که کار میکنم  ۳ هقته س یه جلسه ساده آنلاین رو با یه مشتری خارجی مدام عقب انداختیم تا امروز بالاخره صحبت کردیم. قبلا تو واتساپ جلسه میذاشتیم که الان این شکلی شده. گوگل میت هم انقد کند بود دو هفته پیش که وصل نشد.

یه بخش خوبی از ملزومات کار علمی رو هم برداشتن فیلتر کردن. درسته ما میندازیم تو پررویی و با هزار تا مسخره بازی که این پایین آموزششو گذاشتم بعضیا رو بازشون میکنیم اما خب مسخره س دولت/حکومت/حکمرانی/حاکمیت یا اصلا هر کسی که اینا دستشه هم شعار علم و تولید و اقتصاد درون زا و برون گرا ! سر بده هم برداره انقد کارو سخت کنه. ۳ روزه دارم به عنوان یه مبتدی توی لینوکس دارم با یه کدی ور میرم که مربوط به پایان نامه مه و مدام ارور میده که توی سایتا ارور مشابهی تقریبا پیدا نکردم. آخرش سوئیچ کردم رو ویندوز و با بدبختی یه فیلترشکن رو فعال کردم و دیدم اروره حل شد. دارن باهامون شوخی میکنن. 

در رابطه با تولید هم همین وضعه. اونی که میخواد تولید کنه قرار نیست که صفر تا صدشو بزاد. بالاخره یه بخشی از عناصر تولید رو باید وارد کنه. دستگاه، مواد اولیه، دانش فنی و... . با این اوضاع اینترنت خیلی کارش سخت میشه. سخت میشه و اعصاب خرد کن.

 کلا شعارای اقتصادی و هر چیز غیرنفتی و غیرسیاسی و غیرنظامی تو ایران شوخیه. اعضای شورای عالی امنیت ملی رو که مثلا رای بستن همین اینترنت و ... رو تو این ماجرا ها مصوب میکنه برید ببینید کیان. یا نظامی ان یا سیاسی. از اون همه اعضا ببینید چندتاشون اقتصادیه چندتاشون علمیه چندتاشون کوفت و زهرماره. کلا از همه اون ۱۴-۱۵ نفر فقط یه نفر مال برنامه بودجه س. بقیه سیاسی و نظامی و اینان. چیزی که به ذهن من بی سواد میرسه اینه که سیاسی ها و نظامی ها براشون امنیت نظامی و سیاسی فقط مهمه. بعید میدونم در چنین قضایایی امنیت اقتصادی تو ذهنشون جا داشته باشه. 

خلاصه این کارای حاکمیت اینه که مهمون دعوت کنی و درو ببندی و از پنجره مدام داد بزنی بیا داخل و انتظار داشته باشی مهمون با نردبون از پنجره بیاد داخل. تازه نردبونشم باید خودش همراه بیاره. اینکه ما الان با خودمون داریم نردبون میبریم بخاطر اینه که خونه هه خونه میزبان نیست خونه خودمونه و چاره دیگه ای نداریم.


آموزش های من:

اولین نکته که خیلیا الان بلدن استفاده از اکستنشن های کروم و ادآن های فایرفاکسه (افزونه های مرورگرها در مجموع) که هنوز قطع نشدن و میتونید با یه سری از اینا به راحتی سایتای بلاک شده رو باز کنید. از جمله اونها: setup vpn  ،cyberghost  و zenmate هستن که مثلا با سرچ cyberghost extenstion for chrome میتونید نصبشون کنید روی کروم و استفاده کنید.

دومین نکته اینه که اخیرا خود وب استور کروم و سایت مشابه فایرفاکس رو که مرجع رسمی همین افزونه ها (و هزاران افزونه دیگه با کاربردهای متنوع و خوب) هستن و از اونا نصبشون میکنیم رو هم برداشتن بلاک کردن--دمشون گرم احمقا. برای حل این مشکل دوتا پسوند رو یاد داشته باشید. یکی crx و xpi که اولی برای کرومه و دومی برای فایرفاکس. روال اینطوریه که میرید به جای سایت رسمی گوگل و موزیلا فایل نصبی این افزونه ها رو جداگانه دانلود میکنید و نصب میکنید روی مرورگر. (شبیه نصب فایل apk بجای نصب از گوگل پلی) مثلا توی گوگل سرچ میکنید crx file download و بعد یه سایت غیربلاک پیدا میکنید و ازتون آیدی یا لینک اون افزونه رو میخواد و وارد میکنید و بعد از دانلود: 

1. اون سه نقطه بالا راست کروم رو میزنید 

۲. more tools

۳. extensions

(به جای این سه گام میتونید خیلی راحت برید به آدرس chrome://extensions)

۴. بالا راست یه سوئیچ هست به اسم developer mode اون رو روشن کنید.

۵. فایلی که با پسوند crx دانلود کردید رو با موس بکشید و بندازید وسط وسط صفحه و اد و این چیزا رو بزنید نصب شه.

تبصره! یکی از سایتایی که میتونید همین crx ها و xpi ها رو دانلود کنید و الان بلاک نیست اینه:

https://standaloneinstaller.com/online-tools/crx-downloader 

تبصره! برای پیدا کردن آیدی یا لینک افزونه توی کروم اسمشو بزنید (مثل نکته اول) بعد روی لینک وب استورش کلیک کنید (میدونم فیلتره ولی این کارو بکنید) بذارید صفحه ارور رو بیاره بعد از بالا نشانی همون صفحه رو کپی کنید. (زرنگی نکنید توی صفحه ریزالت های گوگل لینکو کپی کنید؛ اون لینک نهایی نیست (پویاس) باید صفحه بالا بیاد تا لینکش نهایی شه)

تبصره! اینجا همین حرفایی که من زدم رو خیلی باحوصله تر و تصویری براتون توضیح دادن البته با یه زبون آنگلوساکسونی! (نکته دوم از تیتر دوم شروع میشه)

تبصره! فایرفاکسم همین بازیاس تقریبا که اینجا یکی به همون زبون آنگلو چی چی توضیحشو داده. من حوصله ندارم دیگه فارسیش کنم اگه آنگلو بلد نیستید کورمال کورمال میتونید نصبش کنید- این کاریه که من سالها انجامش میدادم. یا اینکه بیاید مهاجرت کنید به کروم. والا!

بهتره یادآور بشم میتونید بعد از اینکه اینا رو نصب کردید از طریق نسخه وب به پیامرسان ها هم دسترسی داشته باشید. مثلا تلگرام وب و واتساپ وب با یه مسخره بازی هایی.

نکته سوم اینه که این افزونه هایی که گفتم روی کروم گوشی نصب نمیشن. کلا کروم گوشی (فعلا) از اکستنشن ها پشتیبانی نمیکنه. فایرفاکس گوشی هم یادم نیست خیلی وقته ندیدمش. برای اینکه بتونید از این افزونه های کروم روی گوشی استفاده کنید یه مرورگری نصب میکنید به اسم kiwi browser که عین کرومه. بعد با همون روش هایی که در نکته دوم عرض شد دقیقا همون crx ها رو دانلود و نصب میکنید روی کیوی و وصل میشید بهشون. البته با یه ذره تفاوت در روش نصب: دکمه  سه نقطه بالا راست، بعد دکمه اکستنشن، بعد سوئیچ دوولوپر، بعد هم from .zip/.crx و انتخاب فایل crx از گوشی و تمام. اکستنشن ها میفتن آخر همون منوی 

نکته چهارم و آخر اینکه  الان میتونید بازم تلگرام وب و ... هم علاوه بر باز کردن سایتایی مثل کورا و هلث لاین و فیس بوک و یوتیوب که اخیرا بهش میگن یوتوب که آنگلوساکسون تر به نظر برسن رو هم باز کنید. راستی بعد از باز کردن تلگرام وب همون منوی سه نقطه رو بزنید یه install هست بزنید تا مستقیم آیکونشو بندازه تو صفحه گوشیتون.


  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۶
مهر

داشتند می رفتند قطب شمال؛ علامت شمال را با فرچه کشیده بودند کف اتوبوس و طبق آن پیش می رفتند. هر کس اعتراض می کرد، می گفتند فلانی از اتوبوس شمال پیاده شد. 

  • محمد رنجبر دیلمقانی