اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

۴ مطلب با موضوع «کوتاه» ثبت شده است

۰۹
آذر

تا یک نقطه ای ضد حق ها تلاششان بر این بود که باطل خود را به اسم حق قالب کنند. الان هم هستند؛ ولی تعداد نسبی شان به شدت کم است. از یک نقطه به بعد باطل ها دیدند اینقدر زحمت لازم نیست... از همان روز بود که ضدحق ها «فکر نکردن» را ترویج کردند.

---

جواب همه سوالاتی که برای یافتن حق  لازمند آن بیرون هست. فقط مردم به شدت... فکر نمی کنند.

شاید بتوان گفت مفقوده ترین حلقه مشترک بین جوامع مختلف در جهان همین باشند. اغلب مردم فکر نمی کنند.

---

در همین باب بند دوم وصیت نامه ام را بخوانید.

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۹
اسفند

2-3 ساعتی لابد مانده به تحویل سال. همین زمان تقریبی را هم با اطلاع رسانی های Push حاصل از عکس پروفایل مردم در تلگرام فهمیده ام، خبری از هیچ نگاه انداختنی به هیچ تقویمی نبوده؛ دریغ از هیچ اطلاع رسانی Pull. پشت لپتاپ نشسته ام و برنامه نویسی و پایتون و این چیزها را بهانه کرده ام و دارم وقت تلف میکنم. بدیهی ترین و دم دستی ترین چیزهایی را که مردم قبل از عید انجام میدهند را هم نکرده ام. پیام های تلگرامی و پیامک های Send to all دارند روی مخم رژه می روند و پاسخ هایی که سعی میکنم اندکی خلاقیت به جواب هایم اضافه کنم و کمی هم مخاطبم را در جوابم قاطی کنم.

امسال، در بی شوق ترین حالت خود نسبت به تحویل سال و عید به سر می برم. نمی دانم چرا. فقط میدانم بی اهمیتی ام به خاطر کلاسش نیست! تازه ناراحت هم هستم که چرا اینگونه شده ام. اجزای زندگی ام دارند در بی تناسب ترین اندازه شان نسبت به هم پیش می روند. تضاد روی تضاد میگذارم و کاریکاتور زندگی حتی همان حس خنده داری را که بقیه کاریکاتورها دارند ندارد.

درمان را ولی، دقیق تر از هر چیز دیگری میدانم. دقیــــق! ولی نمی دانم درمانِ درمان نجستنم چیست...

دعایم کنید. 

پس‌نوشت: یا محول حول و الاحوال.

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۶
دی

گاهی چون داستان ابراهیم را قبلا از بر شده ایم، اسماعیلمان را به قربانگاه می بریم که چاقویمان نبُرد... امیدِ کثیف نبریدن چاقو، قطعاً تیزترش خواهد کرد.

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۲
دی

دوستت دارم ها را چون باروت انبار میکنی و مخاطبشان آتش می اندازد به جان انبار و می رود... و تو می مانی و کلی شیمی‌دان که باید بهشان بفهمانی واکنش سوختن هم می تواند برگشت پذیر باشد.

  • محمد رنجبر دیلمقانی