به بهانه همایشی که متعلق بود به یکی از تشکیلات های دانشجویی پابوس آقا امام رضا شدم. 5 روز. از اولین روز چون میدانستم قرار است فضای نامتعارفی را شاهد باشم که مسلمان های ظاهر الصلاح برای چند رای درون تشکلی اتهام های قابل تخیل و غیر قابل تخیل را به هم خواهند زد، برنامه ام را با همایش شیفت کردم. وقتی تشکلی ها همایش بودند من حرم بودم و وقتی حرم بودند من خوابگاه!
با این وجود با همان اندک اصطکاکی که با این فضا داشتم تازه معنیِ یک عبارت گنگ را که توسط یک معتمدِ تاریخدان (که حرفهایش را مدام در بحث های تشکلی در دانشگاه به کار میبندم) خوب فهمیدم... گفته بود این تشکل پاک ترینِ بقیه است و در عین حال وقتی واردش میشوی خیلی کثیف است. از همان ترم اول به نصیحت 3 سال پیش همین دوست از هسته مرکزی این تشکل کناره گرفتم و در لایه دومش فعالیت کردم.
خداوند معتمد تاریخدان را با خانواده تازه تشکیل یافته اش در جمع شهدای بابصیرت محشور گرداند. چه اتهام ها که نخورد. از اتهام به وهابیت تا...