اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خردهای کلان» ثبت شده است

۰۷
دی

از چه می رنجیم؟

هفت روز از تجمعی که برای مخصوص استادان شدن آسانسور دانشکده راه انداختیم می گذرد و علی رغم قولی که رئیس دانشکده تحت فشار به عمومی شدن دوباره آسانسور داد، کماکان آسانسور به شکل خصوصی باقی مانده است.

به عنوان کسی که اتاقم در خوابگاه در طبقه دوم قرار دارد و عادت دارم پله ها را دو تا دو تا و حتی سه تا سه تا بپرم بالا و پایین و از بالا پایین رفتن در پله ها لذت ببرم و بعنوان کسی که در ایستگاه های مترو و پل های عابرپیاده اکثرا به جای سکون روی پله های برقی روی آن ها راه میروم و به عنوان کسی که هر جا آسانسور باشد برای 1 یا دو طبقه دوست ندارم منتظر آمدن آسانسور باشم و از پله ها استفاده می کنم، ذات «پلکان» برایم آزار دهنده که نیست هیچ، در مواردی لذت بخش هم هست.

فضای حاکم بر دانشگاه فضای «بد»ی نیست، دوست دارم اسمش را فضایی «زشت» بگذارم! فضای حاکم بر دانشگاه به شدت «زشت و زننده» است.

در فضایی بد اکثر کارمندان به وظایف خود عمل نمی کنند و طبق پارامترها مدام شاهد کاهش سطح علمی دانشگاه هستیم. در چنین فضایی پارامترها حاکی از پسفرتند و نزول و سقوط... در چنین دانشگاهی وقتی دانشجویی لب به اعتراض بگشاید هر شنونده ای به او حق می دهد و به حقانیت اعتراضش ایمان می آورد.

به شخصه اعتقاد دارم آنچه که دانشجوها را به سمت نا امیدی، رخوت، نهایتا مهاجرت وا میدارد، سطح علمی و اساتید و سیاست های پارامتریک حاکم بر دانشگاه نیست؛ به بیان دیگر دانشجو از دانشگاه «بد» به در نمی رود، از دانشگاه زشت است که دانشجو فرار می کند.

دانشگاه زشت یعنی چه؟

در دانشگاهی که فضای غالب بر آن زشت است بخواهی موارد آزاردهنده را لیست کنی، هر مورد را که نوشتی به عقل خودت شک میکنی که همین؟ داری به خاطر ساعت سرویس و بدرفتاری سرپرست جزء بلوک و بدلحنی رئیس دانشکده و فرافکنی های معاون دانشجویی در مورد آفت های نخودی که از لای آبگوشت شب بیرون آمده اند و آسانسور تگ دار شده از کشورت در می روی؟ تو اینی؟ کسی که آزرده از آسانسور از کشورش در می رود؟

در چنین دانشگاه زشتی مدام اعصابت از نگاه های مزخرف مسئولین خرد است و ریز تر که میبینی متوجه می شوی مسائل به درد نخور تر از در رفتن هستند ولی دست خودت نیست، مدام اعصابت از چنین نگاه های متعفنی که نه به اندازه کافی درشت هستند که به دیوان عدالت اداری شکایت کنی و نه به اندازه کافی ریز که بتوانی نادیده بگیری شان.

دلزده در می روی که حالت بهتر شود. و مسئول الاغ هیچ وقت نمیفهمد که تاثیرش در روانت بیشتر از علم استاد است و دانش کسب کرده ات. این می شود که وقتی دانشگاه تعطیل می شود دانشجوهای خوابگاه میریزند حیاط خوابگاه و با شعار هایی مثل عمو زنجیرباف و... 2 ساعت با چرت و پرت خودشان را خالی می کنند و عده ای موج سوار، 55 ثانیه شعار ساختار شکن می دهند و برای بی بی سی خوراک و برای پناهندگی شان مدرک درست می کنند.

همین می شود که بیمارانی در دانشگاه پرورش می یابند که بتوانند اطلاعیه را روی دیوار آتش بزنند و عقده خودشان را خالی کنند.

  • محمد رنجبر دیلمقانی