اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

خیز

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۱ ب.ظ

مغز انسان اصولا بین پست گذاشتن و چک کردن مدیریت وبلاگ تفاوتی قائل نیست. به این صورت که اگر از آخرین پستت یک ماه هم بگذرد و تو در این یک ماه فقط بیایی سر بزنی بروی فکر میکنی وبلاگت به روز است... تا اینکه دوستی یادآور می شود...

در ماه اخیر زندگی شلوغم شلوغ تر شده. کسی چه میداند، شاید شلوغی زندگی ام همان سیلیِ سرخ نگه دارنده صورتم باشد... چیزی برای بالیدن که من زندگی خالی و بی خودی ندارم... اما کسی چه میداند... شاید این فقط یکی وهم است... یک وهم که یک عمر از مورد بررسی قرار گرفتن در بروی و صورتت را با سیلی سرخ کنی که لابد نمره ات بیست است.

زندگی ام شلوغ است و ایضا خالی. خالی از حضور کامل یکی که دوستش دارم و این شاید اولین باری است که اینجا اینقدر بی لفافه می خواهم درباره اش بنویسم.

در فصل معهود به خودم به سر می برم و گرمای تابستانه اش پشت کله ام می کوبد که هااان! دارد دیر می شود و تو از شرایط عرفی فقط شناسنامه اش را داری... قرار بود این تابستان کار را تمام کنی. که شاید بهتر باشد گفت تازه اصلا شروع کنی!

اعتراض می کنم ... که نه؛ عشق هم هست... هزار هزار بار مهم  تر از شناسنامه... 

در تکاپو ام. در تلاش. ولی این دو صفت با خستگی منافات ندارند. خسته ام نیز. عشق برای اتصال دو نفر کافی است. اما خانواده ها را چگونه باید متصل کرد؟ خسته ام از خلا وجودش در زندگی ام. 

+ چرا اینقدر دوستش داری؟

- اشتباه نکن. فاعل جمله من نیستم. بپرس چرا اینقدر دوست داشتنی است...

+ چرا همان؟

- نمی دانم.

  • ۹۸/۰۵/۰۳
  • محمد رنجبر دیلمقانی

عشق

نظرات  (۴)

  • امید شمس آذر
  • عشقی که ترس از مخالفت خانواده ها را هم در محاسباتش وارد کند، عشق نیست؛ اصلاً عشق محاسبه گر نیست. باید: ۱- حلّش کنید، ۲- اگه نتونستید فرار کنید! ۳- تا مدّت نامعلومی بیخیال بشید.
    پاسخ:
    سه رو نگرفتم
  • پسری از شهر شطرنجی
  • بعضی وقت ها یچه های بالا موقعیت هایی برایمان پیش می آورند که در آن لحظه متوجه اهمیت آن و مهمتر از آن متوجه کاری که باید در آن موقعیت و صرفا در همان لحظه انجام بدهییم نیستیم....
    همان لحظه ای را میگویم که یک هوادار پروپا قرص از عالم به اصطلاح بالا ....برایمان همانند تکه های یک جورچین کنار هم میچیند ولی غافل از آن که .... تکه ی معنا بخش پازل خودش همانند گمگشته ای در پشت قاب پازل دارد دنبال جایگاهش میگردد
    وبعد هااااا......
    وقتی که روزمرگی مان را مرور میکنیم.....
    چیزی نداریم جز ....
    افسوس...
    و شاید هم جای خالی حرفی در دل که ماند و گفته نشد.....
    الهی هب لی کمال الانقطاع الیک
  • رد پایی از نور
  • حجت را بر خدا تمام کن....
    با دست های خالی اقدام کن....
    علی صفایی:
    به بعضی از دوستان که در شرایطی احتیاجاتی داشتند ،می گفتم اقدام کن.
    می‌گفت نمی‌شود.به او گفتم:آیا از آن مقدار توانایی که داشته ای، استفاده کرده ای ، یا در جا سوزانده ای؟تویی که هنوز یک لیتر بنزین داری، چرا در جا میسوزانی؟مصرف کن،اگر ماندی،عذر داری ، ولی وقتی که بنزین داری، اگر بمانی و اقدامی نکنی ،محکوم هستی و مسؤل.آنان که با یافته ها و آگاهی هایشان حرکت کرده اند،به ثبات می‌رسند.

    بعد از مدتها سلام

    ان شاء الله خیلی سریع اتصالات برقرار شود

    دعاگو هستم، علی یارتان

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی