تمّت... :)
نهایتا پس از کلی استرس و التهاب تمام شد. در واقع شروع شد راهی که باید... من مهم ترین بله عمرم را رسماً از جان جانان و خانواده عزیزش گرفتم...
من یتق الله یجعل له مخرجا.
پ ن : چقدر نزدیکی خدا !
نهایتا پس از کلی استرس و التهاب تمام شد. در واقع شروع شد راهی که باید... من مهم ترین بله عمرم را رسماً از جان جانان و خانواده عزیزش گرفتم...
من یتق الله یجعل له مخرجا.
پ ن : چقدر نزدیکی خدا !
خب الان من بهرحال شماره حساب بدم یا ادرس + شکلک رولینگ آیز
(نان خودش را بر میدارد)
آدرس میدم که خانومو بیارید :))
خانوما با هم مهمونی داریم (^__^)
پ برم قم اون وقت ادرس بدم :)
امیدوارم در سیل شیرینی دادن ها و گرفتن ها، حساب بچه های دانشگاه همداشته باشی...
آرزوی دست و پا زدن در سیل برکات خاص الهی را برایتان دارم:))
رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا
«پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرارده، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان!»
من و مصطفی تبریک می گیم بهت. مصطفی سلام هم می رسونه!
سلام و درود
خیلی دیر و اتفاقی دیدم این مطلبو
اومده بودم وبلاگو احیا کنم که پیوندامو چک میکردم دونه دونه و رسیدم به بلاگ شما
به رفیق عزیز تر از جانم سلام برسونید، التماس دعا دارم🤲❤️براتون خوشبختی بی پایان و خاطره های ماندگار آرزو میکنم. هر دو عزیزم هستید و با خوندن این مطلب و مطلب باقالی پلو خیلی سر حال اومدم.
بخاطر روزمرگی ها و کار و تحصیل مدتهاس بی خبر موندم ازتون ولی بدونین که برا جفتتونم خیلی خوشحالم😍دست علی یارتون
مخرجاً و صورتاً.