استغفار سوم، و آخرین استغفار (از این سلسله استغفارها)، استغفار از حس خوبی است که دو استغفار قبل می دهند. :)
استغفار سوم، و آخرین استغفار (از این سلسله استغفارها)، استغفار از حس خوبی است که دو استغفار قبل می دهند. :)
اما بعد...
استغفار از گناهان توی ذهن دم دستی ترین و معمول ترین استغفارمان هستند. اما واقعاً گناه یعنی چه؟ همیشه از جنس انجام دادن است یا انجام ندادن ها هم گناهند؟ هرچند بعضی از انجام دادن ها را با اینکه در تعریف معمول گناه هستند هم مصداق استغفار قرار نمی دهیم... دروغ های روزانه، غیبت، گناه مسئول شستن...!
ما، موظف به حرکتیم. حرکت پیش روی به بار می آورد. اگر حرکت میکردیم باید در خانه ی (مثلاً) دهم بودیم، ولی الان پنجیم. 5 خانه عقب بودن، توبه ندارد؟ توبه یعنی بازگشت، بازگشت از حرکت نکردن موضوعیت ندارد؟
با هم پیش برویم؟
از حرکت نکردن، کند بودن، از آنچه باید، عقب بودن استغفار کنیم.
پ ن:
وسوسه یعنی چه؟
هر الهام شیطان که حرکت را از شما بگیرد. «خسته ام از توبه»... «توبه مگر فقط به استغفرالله گفتن است؟»... «دل!» ... «خسته ام از خودم»... این عبارات حرکت را ازتان نمیگیرند؟ یقین بدانید پس وسوسه اند. هر چند زیبا باشند.
گفتم ببینم ات
شاید که از سرم دیوانگی رود
زان دم که دیدم ات دیوانه تر شدم
گفتم ببینم ات
تا بی قراری از جانم به در رود
هم بی قرار و هم شوریده سر شدم
دیوانه تر شدم
گفتم ببینم ات
شاید شراره از جانم فرو کشد
دیدم تو را
و همچون شعله های آتش شعله ور شدم
از ره به در شدم
دیوانه تر شدم …
شعر: پرواز همای
هیچ وقت بهشت و جهنم لا اقل آنطور که بهم تداعی شده مرا جذب خود نکرده اند. همیشه جذب سلوک بوده ام. البته حسابی شیطان هم سر بزنگاه ها از این سوئ استفاده کرده. نه حوری و آتش حرکتم داده نه سلوک را فهمیده ام. هر وقت خواسته ام استغفار کنم دنبال گناه گشته ام. گناه گنده وجدید.
از عرفان و سلوک یک دو واحد پاس کرده ام که استادش ترجیح داده خاطره دفاع مقدسش را تعریف کن و من ترجیح داده ام با لپتاپم سر کلاس ور بروم.
پس هیچ نمیدانم.
با همین ندانسته ام مجبورم شده به غلط برای اولین بار برنامه سلوک را تدوین کنم... به توصیه عزیزی.
اصولی که میدانم:
سلوک با مرتاض بودن فرق دارد.
عبادات ساده و به ظاهر روزمره مسیر سلوکند.
سلوک به انزوا نیست،
با هم پیش برویم؟
گام اولم را استغفار از گناهان گنده و توی ذهن قرار میدهم... گناهانی که گناهکاری ام را بیشتر به آنها میدانم
2-3 ساعتی لابد مانده به تحویل سال. همین زمان تقریبی را هم با اطلاع رسانی های Push حاصل از عکس پروفایل مردم در تلگرام فهمیده ام، خبری از هیچ نگاه انداختنی به هیچ تقویمی نبوده؛ دریغ از هیچ اطلاع رسانی Pull. پشت لپتاپ نشسته ام و برنامه نویسی و پایتون و این چیزها را بهانه کرده ام و دارم وقت تلف میکنم. بدیهی ترین و دم دستی ترین چیزهایی را که مردم قبل از عید انجام میدهند را هم نکرده ام. پیام های تلگرامی و پیامک های Send to all دارند روی مخم رژه می روند و پاسخ هایی که سعی میکنم اندکی خلاقیت به جواب هایم اضافه کنم و کمی هم مخاطبم را در جوابم قاطی کنم.
امسال، در بی شوق ترین حالت خود نسبت به تحویل سال و عید به سر می برم. نمی دانم چرا. فقط میدانم بی اهمیتی ام به خاطر کلاسش نیست! تازه ناراحت هم هستم که چرا اینگونه شده ام. اجزای زندگی ام دارند در بی تناسب ترین اندازه شان نسبت به هم پیش می روند. تضاد روی تضاد میگذارم و کاریکاتور زندگی حتی همان حس خنده داری را که بقیه کاریکاتورها دارند ندارد.
درمان را ولی، دقیق تر از هر چیز دیگری میدانم. دقیــــق! ولی نمی دانم درمانِ درمان نجستنم چیست...
دعایم کنید.
پسنوشت: یا محول حول و الاحوال.