اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان
۲۴
بهمن

یکهو به سرمان میزند برای اینکه بتوانیم یافته هایمان را در محافل بین الملل ارائه دهیم و خوب انگلیسی صحبت کنیم به سرمان میزند یک تیمی بسازیم هفته ای یک جلسه دور هم بنشینیم و در مورد مسائل تخصصی انگلیسی حرف بزنیم. از تصمیم تا جمع شدن افراد یک روز نمی گذرد. 15 نفر جمع شده اند

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۴
بهمن

ازش در مورد کسی سراغ می گیرم که چم و خمِ آزمون زبان را برایم یاد بدهد. بین پیام های تلگرامی مان که در مورد موضوعات دیگرند این یک عدد را ریپلای نمی کند. نادید میگیرد. خودم ریپلای میکنم، در مورد خارج است جواب نمی دهی، نه؟ حدسم درست است. دلش به رفتنم نیست. بزرگترین وزنه ام برای ماندن همین محمد حسین است. تا اندازه ای خودش و بیشتر از آن «دلیل» ماندنش. نقره المپیاد دانش آموزی جهان بوده و الان سال 8 بیوتکنولوژی - دکترای پیوسته دانشگاه تهران. قبل از نماز های اول وقت معمولا جماعتش تقریبا هیچ وقت جوراب هایش را در نمیاورد. مانده. معلوم نیست چندتا از دوستانش رفته اند و این مانده و جان کنده و با کمک یکی دو نفر مثل خودش مجموعه جوان و کارآمد راه انداخته که هر کجای کشور آقایان مفت خور گند میزنند دست به دامن همین مجموعه نسبتا کوچکی می شوند که همه نیروی انسانی اش دانشجوها هستند. از تیم تجهیزات بیوتکنولوژی که برق و مکانیک خوان های شریف و تهران و ... اند گرفته تا همین منِ کوچکی که به بهانه کارآموزی خودم را از عشق چپانده ام توی تیم ریزجلبک های اقتصادی! 

نرفته. و همه سوالم این است که چرا نرفته و همه ترسم این است که بپرسم چرا نرفته و جوابی دهد که سنگینی وزنه اش کیپ تا کیپ کفه ترازوی ماندنم را میخ کند در زمینی که الاغ هایی که در پست قبل بهشان اشاره کردم زیست و تحصیل را در با چیزهای پیش پا افتاده ای مثل خوابگاه و آسانسور و انجمن و ... تلخ کرده اند.

چند روز پیش بهش میگویم میخواهم با استادم کارآموزی 2 ام را مهندسی ژنتیک کار کنم، نقد و بی منت دو گزینه خفن برایم رو میکند که یک هفته است همه تفکرم این شده که چطور 3 روز خالی در هفته ام را طوری مدیریت کنم که هر دو را بروم!

شب نشده بی پیگیری من، اسمم را پین کرده بالای تلگرام و معرفی ام میکند به استاد از هاروارد برگشته ی هیئت علمی رویان و یک روز میگذرد و رزومه میخواهد روز سوم شماره استاد را میدهد تا بروم پیشش تا احتمالا کارم را شروع کنم.

اصلا انقدر این آدم خوب است که اگر مطمئن باشم که حق با من است و باید رفت هم، خوبی اش کلی وزنه است برای ماندن

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۴
بهمن

مسخره است اگر بگویم این روزهایی که خیال رفتن زده است به سرم بهانه هایی که همیشه برایم واهی بودند هم میکوبند توی سرم تا مصمم ترم کنند... ولی واقعی است این مسخره.

آقای ایکسی که چهره اش را نمیشناسم و فقط اسمش را میدانم ده دقیقه مانده به یک (که 12 تا یک وقت نهارشان است!) دیده ام و می گویم با آقای ایکس کار دارم؛ هم ناهارش را کوفت کرده است، هم بیکار است هم دارد مثل سگ ولگرد پرسه میزند... اما میگوید بعد از یک بیا...

بعد از یک میروم... به جای اینکه در دفتر کارش باشد، آستین ها را بالا زده دارد در حیاط خوابگاه ماشین دوستش را تعمیر میکند و دست آخر هم بعد از تمام شدن، با اینکه هنوز وقت اداری تمام نشده می گوید شنبه بیا...

بحث این نیست که خارج بهتر است. ندیده ام و نمی دانم ایکس هایش الاغ تر از این الاغ هستند یا نه. اما کسی که روی میخ نشسته به خیال اینکه جاهای دیگر هم نکند میخ کاشته باشند، روی میخ نشسته باقی نمی ماند. برمیخیزد. 

نه مغزیم نه رفتن دانشجو حتی اگر مغز باشد فرار مغزهاست. برنگردد، چرا! این روزها که دارم سایتهایشان را چک میکنم یک بخش دارند به اسم «تحصیل در خارج» خارجِ خودشان! یعنی تمهیداتی می اندیشند که دانشجوهایشان برود خارج از کشورشان درس بخواند.

اصلا به قول (مضمون) رضا امیرخانی اگر علممان بومی باشد چه فرقی دارد فیزیک دانشمندمان کجا باشد. کدام حوزه علمیه ای در قم از این ترسیده که طلبه اش در نیویورک تبلیغ کند؟! 

تهران، شریف، بهشتی، امیرکبیر شده اند کالج های برون مرزی دانشگاه های غرب و اینجا برای اینکه اتاق خوابگاهت را اوکی کنی مجبوری پاچه خواری یک الاغی را بکنی که معلوم نیست از کدام جهنمی دخول کرده در دانشگاه و معلوم نیست کدام خدا را مرید است. لعنت الله علیه.

در به در دنبال بهانه ای برای ماندنی و الاغ ها جفتکشان توی حلقت است.

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۳
بهمن

برای اینکه زمانم را حداقل از دست ندهم اقدامات مربوط به تحصیل در خارج و تحصیل در داخل را موازی پیش می برم. آزمون زبان انگلیسی، آزمون انگلیسیِ مربوط به رشته ام، جستجوی دانشگاه های خارجی، پر کردن رزومه و... از طرفی و خواندن کتاب های قطور و حفظ اسم هایی که «علم» نیستند برای کنکور داخل هم از طرف دیگر ذهنم را کلی به خودش درگیر کرده است.

چقدر کار نکرده دارم که باید در عرض یک سال انجام دهم و چقدر تصمیم نگرفته و تردید پا بر جای و دوراهی های سخت در پیش دارم. همه هم و غمشان به این است که بگویند دانشجو می رود آنور با زرق و برق های مادی از جنس پول و مال و دارایی می ماند. نه، باور کنید این نیست، دانشجو می رود و میخواند و انتظار دارد خوانده اش را جایی به کار ببندد. اینهایی که بر نمیگردند اکثرا همین دلیل است که آن جا نگهشان داشته است. کسی حس مفید بودن را در آن ها نمی کشد. از طرفی هم بعد از 4 سال درس خواندن در دانشگاهی که هر روزت را با جستجو و مقاله و دانش و ... سپری میکنی وقتی تمام شدی و خواستی بروی مرحله بعد باید دقیقا برگردی به همان دوران دبیرستان و دقیقا مشابه همان در کنکوری دیگر ارزیابی شوی. 

قرار است وارد تحصیلات تکمیلی شوی ولی کسی از تو نخواهد پرسید چقدر بلدی مقاله بخوانی، بنویسی، جستجو کنی، پاسخ بیابی، سوال طرح کنی، از تو خواهند پرسید نام آخرین ماده ای که در مسیر فلان تولید میشود، دقت کنید فقط نامش، اولئیک اسید است یا استئاریک اسید. 

کم نمیبینم آنهایی را که در به در دنبال بهانه های ماندنند و کم نمیبینم مسئولانی را که در به در در صدد از بین بردن چنین بهانه هایی.

کسی میداند GRE biology چه مزه ای دارد و از کجا باید شروع کرد به خواندنش؟

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۸
دی

آری جان برادر، خوب گوش هایت را خوب باز کن (خوب!) اگر یک روز نبودم، مُردم یا به اسارت برده شدم، یا مفقود شدم یا... اگر قرار باشد از من فقط یک جمله یاد بگیری و در همه ساحت های زندگی به کار ببندی، این خواهد بود: 

اگر قرار باشد یک جا یک کاری خوب انجام شود باید از روی تقوا بوده باشد، وگرنه یا به خاطر منافع شخصی است یا ناپایدار و وضعی و جوگیرانه... و سر تا پا متناقض با سایر کارهای خوب...

هر وقت به درست کاری یک شخص یا یک مجموعه بخاطر دیسیپلین یا پرستیژ و... -که ناشی از اخلاق (با معنیِ جدا از دین) و... بوده و بخاطر دین نبوده -  اعتماد کردی، بدان که در اشتباهی.

  • محمد رنجبر دیلمقانی