اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

داشتم فکر میکردم که چرا من هیچ وصیت نامه ای ندارم. شاید به این خاطر بوده که برایم جا افتاده وصیت نامه برای اموال است؛ و من تقریباً مالی ندارم. یک صفحه زدم اینجا برای وصیت نامه... البته شاید از یک نقطه به بعد برود در ورای کلمه عبور. 

[آنچه از وصیت نامه شهدا در اینجا و آنجا برایمان خوانده اند اکثرا مربوط به حجاب بوده. قطعا شکی در ضرورت حجاب نیست. ولی امروز، حلقه مفقوده جامعه در مسیر ظهور (لا اقل مهم ترین حلقه) حجاب نیست، تفکر است. مردم خیلی کم فکر میکنند. شاید بهتر باشد به جای فاز کتاب خوانی گرفتن و ترویج کتابخوانی فعالین تفکر را ترویج دهند. البته شکی نیست که کتابخوانی می تواند نوعی از فکر کردن باشد؛ ولی الزاما اینطور نیست.]  (25 آبان 98)