دست های بسته.
جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ب.ظ
دست های بسته، خون، جان.
تحریم ها، لبخند، کشور فروشی.
تحریم ها، لبخند، کشور فروشی.
- ۹۴/۰۳/۲۹
اسفنـــدگی
اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...
ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.
شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،
تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.
سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده
طبقه بندی موضوعی
-
سیاسی
(۵) -
خاطره
(۷) -
کوتاه
(۴) -
صد نفر که قبل از مرگ باید شناخت.
(۳) -
تحلیل و تفکرات شخصی
(۹) -
نهج البلاغه
(۱) -
نوستالژی
(۱) -
تحصیل در خارج
(۵)
کلمات کلیدی
نویسندگان
- محمد رنجبر دیلمقانی (221)
پیوندها
- دانشنامک تاریخ و استدلالات تاریخی. امید شمس آذر
- لبهات... نمی آید، نمی آید و یکهو می آید و یک جمله مینگارد و آتشت میزند و میرود
- صحرا... درناهای یک سید کتابخوان که شرح نویسیاش برای کتابها دلنشین تر از خود کتابهاست
- الماس سرخ، به قول خودش یک بچه بسیجی... دغدغه مند است.
- ..::بخاری::.. توی دنیای پر قندیل امروز حس اندکی از زنده بودن را به زیر پوستت خواهد داد
- مسیر علمی خودم - انگلیسی زبان
سلام
خط قرمز های ما
در هر مذاکره ای برای آشتی
خون شهیدان مان است.
هم چنان که...
موفق باشید. ان شاءالله.
پاسخ:
گاهی حتی خط قرمزی که خون شهدا باشد چند قدم تا آشتی است... چند قدم... چند قدمی که طی شد...
گاهی حتی خط قرمزی که خون شهدا باشد چند قدم تا آشتی است... چند قدم... چند قدمی که طی شد...
تحریم را به جان خردیم..
هرچند مردم گاهی اوقات زیر لب غرولند میکنند اما..
اشکالی نداره ....
مردم تحریم را پذیرفته اند
منم مثل آقام به بازی شطرنج با گرگ ها چندان امیدی ندارم
اما...نمیدانم چرا این دولتی ها و کلید سازا و محمد جواد ها تحیم ها رو.....
ایشالله خدا هر چی مصلحته .....
هرچند مردم گاهی اوقات زیر لب غرولند میکنند اما..
اشکالی نداره ....
مردم تحریم را پذیرفته اند
منم مثل آقام به بازی شطرنج با گرگ ها چندان امیدی ندارم
اما...نمیدانم چرا این دولتی ها و کلید سازا و محمد جواد ها تحیم ها رو.....
ایشالله خدا هر چی مصلحته .....
دستان بسته....
خدایا اگر دستبند تجمل نمی بست دست کمان گیر مارا
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا از آن گوشه ی کهکشان تیر مارا
بری خسته بودیم و یاران همدل به نانی خریدنند شمشیر مارا
بری خسته بودیم و طوفان میبرد شکوه اساطیر مارا
طلا را که مس کرد دیگر ندانستم چه خاصیتی بود اکسیر ما را
.......
خدایا اگر دستبند تجمل نمی بست دست کمان گیر مارا
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا از آن گوشه ی کهکشان تیر مارا
بری خسته بودیم و یاران همدل به نانی خریدنند شمشیر مارا
بری خسته بودیم و طوفان میبرد شکوه اساطیر مارا
طلا را که مس کرد دیگر ندانستم چه خاصیتی بود اکسیر ما را
.......