این مجموعه دوست داشتنی...
آدم ها گاها بیماری هایی درون خود دارند که نمی دانند کشف شده یا نه؟ از همان بیماری گرفته تا هیمین. اینکه میگویم همان و همین و اسم بیماری را نمی گویم به این دلیل است که هنوز کشف نشده اند تا نام بگیرند مثلا اگر من کشفشان کنم اسمشان میشود مثلا سندرم مفتشباشی. شاید هم یک غربی از خدا بیخبر پیدا شد و کشفش را سرقت بی ادبی کرد و اسمش را گذاشت سندرم الکس، یا جک یا بالابر نمی دانم،هرچه...
بگذریم.
یکی از بیماری هایی که در عصر حاضر آدم ها از عمق وجودشان رنج می برند بیماری ای است که آنان را وا می دارد میمون باشند. نه اشتباه نکنید! قصد صحبت درمورد تکامل و داروینیسم را ندارم... از میمون بودن تقلیدش را می گویم. تقلید چیز های بی اهمیت و نادیده گرفتن چیزهای با اهمیت. وقتی پیش این دسته از افراد صحبت از مثلا فلان فتوی می شود سریع راست می ایستند و دم از استقلال اندیشه در عصر اینترنت می زنند. اما جنون این را دارند تا به تقلید از رهگذری در بازار، یک فقره برچسب رنگی ده سانتی متر در ده سانتی متر روی در باکشان بچسبانند... که چه؟ نمی دانیم!
بحث تقلید شاید برگردد به کمبود خلاقیت و عدم توانایی شان در ایجاد نوآوری. و شاید گاهی تقلید در بیان اندیشه ها حاکی از عدم شجاعت در شکستن بتها باشد.
بی تفصیل از این مسئله می گذرم چرا که موضوع آنقدر آشنا و واضح است که نیازی به توضیح نباشد.
اما دسته دیگری که هم جالبترند و هم نسبت به گروه قبل کمتر به بیانشان پرداخته شده، دسته ای هستند که از ترس تقلید و تکرار راه اشتباه را ترجیح می دهند، عده ای که اولین افرادی هستند که از اندیشه پوچ مثل چیچیایسم که مثلا فردا متولد میشود و شخص یا اشخاص مولد اندیشه به پوچی آن باور دارند، حمایت خواهند کرد. این افراد به قیمت تفاوت، تغییر و نو آوری حاضرند بهترین راه ها را که طی بهترین و طولانی ترین تجربه ها حاصل شده اند را نادیده بگیرند و قدم در جدید ترین راه تاریکی بگذارند که فرجامش را خدا می داند.
بیماری سوم، جالبترین بیماری، متغیر ترین بیماری، فراگیر ترین بیماری و در عین حال صعب العلاج ترین نوع بیماری های از این دسته است. بدی این بیماری به واگیر بودن آن است و خوبی آن به واکسینه شدن از آن درصورت «هلاک نشدن» در مقابلش هست. راه های انتقال آن از شفاهی، و مکتوب و نیز حتی لهنی هم گزارش شده... طی این بیماری شخص بیمار دو حالت دارد یا می میرد یا استوار تر از قبل می شود.
مکانیسم: شخص پس از قرار گرفتن درمحیط آلوده همیشه مظنون به شرایط فعلی بوده و مدام این جمله را درون خود تکرار می کند: «همه این ها دروغ است، همه ما بردگان بالایی هایی هستیم که افسارمان همان دینی است که آنها در می آورند» در موارد خفیف می شنویم: « نکند همه اینها دروغ باشند و ما برده باشیم» که در موارد خفیف بیمار دائما بین سلامت و بیماری در نوسان است. در نوع کوچه بازاری این جمله البته کمی ابتدایی تر این می شنویم: «همه این ها را آخوند ها در آورده اند» فلان آخوند پنج تا ویلا دارد، بهمان آخوند کاخ سفید را خریده به فلان میلیون دلار و دکل نفتی را هم با ب.ز. شریک است...
فابل a.f (م.ح.) از نویسنده g.o که اگر ترس از ترویجش نبود اسمش را کامل می نوشتم از این دست است. که راستش نمی دانم نویسنده سعی بر هدف گرفتن کدام انقلاب داشته. اما همه چیز طوری چیده شده که خواننده پس از خواندن به طرزی شفاف سازی ناپذیر در هیچ حالتی خودش را نمی تواند راضی کند در جمیع حالات در مقابل همه برهان ها برای دفاع از وضع غالب فعلی این جمله پایان دهنده تفکرات هست:«از کجا معلوم این هم یک نقشه نباشد» و «ما همه مهره ایم» درپاسخ به این تسلسل التماس دعا می گوییم و آرزوی ظهور میکنیم.
- ۹۴/۰۹/۱۸