خالق را تنگ آید... به سبک سعدی
يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۹ ب.ظ
آوردهاند که در ازمنه قدیم مردی عامی خدمت حکیمی بشد و بگفت که حکیما مجلسی از بهر مخلوقی مطلوب در دل خویش بنا کرده بودم که اینک بدان سخت پشیمانم. جانم ده بار بشد تا مخلوق را مخلوع نمایم و خالق را در آن جای نهم، که بسی در این امر سودم بود هم در این سرای و هم در دگر سرای...
حکیم بگفت:
هیچ جز علم بدانکه در پس جمله آبادیها و آبادانیها بیآنکه مجلسی برپای شود، یا نشود، خالقی نهفته است که هم ظرف از آن اوست، هم مظروف، هم مجلس از آن اوست، هم جالس؛ هم خلق از آن اوست و هم مخلوق.
مرد عامی بگفت: حال چه؟ کنون مرا تکلیف چیست؟
حکیم بفرمود: اکنون به سرایت بشو و شکر به جای اندر آر که غفلت از مطاوعت خود فی النفسه خسرانی است بس عظیم.
حکیم فسوسی بکرد و مستانه گفت:
مجلسی که از بهر مخلوق آباد شود، خالق را بسی تنگ آید.
مرد عامی زین سخن سخت در گریبان شد و بپرسید: پس بر این بنده کهتر، چه بهتر آید؟حکیم بگفت:
هیچ جز علم بدانکه در پس جمله آبادیها و آبادانیها بیآنکه مجلسی برپای شود، یا نشود، خالقی نهفته است که هم ظرف از آن اوست، هم مظروف، هم مجلس از آن اوست، هم جالس؛ هم خلق از آن اوست و هم مخلوق.
مرد عامی بگفت: حال چه؟ کنون مرا تکلیف چیست؟
حکیم بفرمود: اکنون به سرایت بشو و شکر به جای اندر آر که غفلت از مطاوعت خود فی النفسه خسرانی است بس عظیم.
- ۹۴/۰۹/۲۹
ممنون بابت حضور
موفق باشید