اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

راستی، لاعلاج یا لامعالج؟

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۰۳ ق.ظ

دوری ریموت کنترلر تلویزیون گاهی وادارم می کند تا به سخنرانی فرهیخته نمایان تلویزیونی که همه دنیا را یا مقصر می دانند یا نادان. کم هم که می‌آورند کاسه کوزه را (گاهی به حق) می‌شکنند سر آموزش و پرورش که مثلا هرچه می کشیم زیر سر آموزش و پرورش است.

بگذریم که ایشان نقش مهم ترین عامل تاثیر گذار در شکل گیری شخصیت کودک و راهبری او به دوران بزرگسالی را فراموش کرده اند، عاملی که نه تربیت است، نه خانواده است و نه محیط و دوست و غیره. هر چند از تاثیر تک تک اینها هم نمی‌توان چشم پوشید اما باز شاید اولین و مهمترین عامل چیز دیگری است به نام «نان». بله! نان. عاملی که نه تنها از بدو تولد نوزاد  بلکه از زمان تشکیل نطفه آنگاه که مولکول مولکول مواد غذایی از طریق خون مادر در رشد ابتدایی ترین اساس های یک انسان نقش دارد، در شکل گیری شخصیت نوزاد دخیل است. عاملی که در فرهنگ غرب تنها شکل فیزیکی آن مد نظر است و احتمالا از دیدگاه روانشناسان غربی عاملی بی‌تاثیر در شخصیت سازی تلقی شود، اما در مکتب اسلام درست یا نادرست بودن راه سازنده آن تاثیر بسزایی در نقشی که کودک در آینده در جامعه به عهده خواهد گرفت، دارد. شاید نویسندگان کتب درسی نیز همین را مدنظر داشته اند که برای پاسخ به اتهاماتی که همیشه درخصوص قصور آموزش و پرورش در تربیت نسلی سالم برای آینده متوجهشان هست، از همان اول اول یادمان داده اند که: «بابا نان داد» نه آموزش و پرورش.

پیرو بحث فرهیختگان تلویزیونی، آن زمان که عرصه را یکطرفه می‌بینند، سوالی که مدام ذهن من نوعی را به خود مشغول می کند این است که چرا همه این نوع اصلاحات در هر حوزه ای به جمله «درست بشو نیست» یا جمله‌ای با همین مضمون ختم می‌شود. حال چه در بحث فرهنگ باشد، چه راجع به پوشش مردم باشد، چه در مورد سبک زندگی باشد و چه در مورد معماری باشد. همه این زمینه های «لاعلاج» مشکلشان ریشه در کجا دارد؟ 

بحث بالا را منجمد می‌کنیم و به صورتی جنبی این سوال را مطرح می کنیم: آیا در مکتب اسلامی زمانی که سخن از مصلح جهانی به میان کشیده می‌شود، بشریتی که موعود (عج) مورد ساماندهی، ولایت و کلا اصلاح قرار خواهد داد، چیزی جز همین بشری است که الان هستی را به نیستی می‌کشاند و هوا را آلوده می‌کند و درخت ها را می برد و شهوت رانی را ترویج می‌دهد و بنیان خانواده را سست می کند و پول تاکسی زیاد میگیرد و‌حقوق همسایه را پایمال میکند و ...؟ در اینکه نفس مسیحایی مقتَدای مسیح چیزی ماورای همه تلاش های بشری برای اصلاح است شکی نیست؛ اما مگر جز این است که اگر مراد باتجربه باشد و صد گام را یک شبه بردارد، مرید حداقل می تواند یک گام را صد شبه بردارد؟

براستی اگر سینمای ارزشی موفقیتش مثل مناطق استپ یک در ده قدم است یا اگر سرانه کتابخوانی در جامعه روزی سه-چهار دقیقه است یا اگر اقتصاد مقاومتی شده مال سخنرانی ها، یا اگر خرید کالای داخلی شده به زور سیمای ملی، همه ناشی از  لاعلاجی مشکلات است یا لامعالجی فعالان.

بماند که گرمای همزادپندارانه بند اخیر به انجماد بحث اصلی غلبه کرد و با آن تقریبا به یک مقصد رسید اما برای روشنایی، نتیجه گیری بر آمده از این دو بحث را به رشته تحریر می‌آوریم:

اگر بشر همان بشر هست، علاج هم همان علاج است... آنچه کیمیاست، «معالج مصمم و متعهد» است نه علاج البته در مورد عده انگشت شمار «معالج مصمم و متعهد» از جمله ولایت فقیه که دغدغه اصلاح دارند نیز  از جانب سایرین، همکاری ای وجود ندارد.(همان دلیلی که مصلح موعود را بخاطر ۳۱۳نفر هزار و چهارصد سال است منتظر گذاشته است) . و هرچه می کشیم از لامعالجی است نه لاعلاجی. در دورانی که اغلب مدعیان به معالجه، یا برای پول تلاش به فرهنگسازی می کنند یا برای ژست فروشی و یا برای رفع تکلیف، همه بیماری ها لاعلاج معرفی خواهند شد.

  • ۹۴/۱۰/۲۲
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۱)

مسئله "نان" به جایِ خود ولی... به لاعلاجی و لامعالجی چه ربطی دارد؟
در مدرسه ، بچه های نیمکت اول ، همیشه تشویق می شوند، خوب گوش می کنند وخوب حرف های معلم را تقلید می کنند؛ در نهایت هم تبدیل می شوند به انبانی از حفظیات که ریاضیات مفصل بلدند و تاریخ تولد و مرگ شاعران و نویسندگان را از برند اما بلد نیستند زندگی کنند...
 در دانشگاه وضع خراب تر است ؛ بچه های خط اول ، خوب گوش می کنند و خوب جزوه می نویسند و خوب ابزار دست سیستم اموزشی می شوند که انها را از این کنکور به ان کنکور پاس میدهند ؛ مثل اسباب بازی ، طوطی وار جزوه را حفظ کنند و نمره بگیرند و معدل بالا که بی کنکور بروند دنبال مدرک بعدی تا بیکاری نهایی...مدرک اگر مهارت نباشد ، اگر توانایی ارتباط نباشد ، اگر فهم اجتماعی نباشد ، اگر مدارا و اخلاق نباشد ، اگر تجربه کار عملی نباشد ، اگر مطالعه عمیق نباشد ، از صدتا کاغذ پاره بدتر است...جدای از جنبه ی اموزش(که باید به حالش گریست), پس "پرورش"چه شد؟چه کردند در راه پرورش فکر و روحمان در مدارس؟یک کتاب دینی پرازاشکال,چکیده ناقصی که از تاریخ انقلاب در اخر کتاب تاریخ خواندیم و یک عکس و جمله از امام راحل در ابتدای کتاب های درسی ,می تواند ذهن بچه ها را از هجوم و حمله هر لحظه ی جنگ نرم حفظ کند؟ به والله که نمی تواند...ما مدت هاست که به نظام اموزشی اسلامی نیاز داریم که ذره ای از ارزشهایی را که برایشان انقلاب کردیم در مدرسه برای بچه ها نهادینه کند...
میدانم که اینها همان حرف های تکراری تلویزیون است ولی لازم دیدم که بگویم...چنین نظام اموزشی ای جای دفاع ندارد و باز هم جای شکر دارد که هر از گاهی کسی در رسانه ملی از ان انتقاد میکند.علاج خیلی از دردهای جامعه امروز ما در تخریب کامل نظام اموزشی مان و دوباره از نو ساختن ان است...نمی دانم شاید هم من اشتباه میکنم...
پاسخ:
تخریب موقع سیلاب... مصالح را هم می بَرد...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی