اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

یک آب و صد قرص نان

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ

بزرگی برای بیمارستانی خواست آبسردکنی هدیه دهد برای رضای خدا.

رئیس بیمارستان گفت باید اسم مرا روی بنر بنویسند، معاون گفت باید اسم مرا هم روی خود آبسردکن بنویسند، معاون امور فرهنگی کفت، باید یک افتتاحیه به نام من برایش راه بیندازید، خبرنگار شهر گفت باید گزارشی برایش تهیه کنم بفرستم تهران، خبرگزار روزنامه شهر گفت من باید از حضار عکس بیندازم... هر کسی از این آبسردکن تکه ای نام و نان برای خودش دست و پا کرد.

روز موعود فرا رسید. آبسردکن را افتتاح کردند و عکس هایشان را گرفتند. به زرنگی خودشان می بالیدند. پیرمردی از آنجا می‌گذشت. جرعه ای آب طلبید. لیوانی از آبسردکن پر کردند و دادند دستش. نوشید و سپس گفت: «سلام بر حسین»

واقف، لبخندی زد و «توی دلش» شکری کرد. بیشتر از این هدفی نداشت.

  • ۹۴/۱۰/۲۴
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۲)

  • مهدی صنعتی
  • سلام بر حسین... 
    سلام بر حسین (ع) و لعنت بر یزید
    عالی بود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی