اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

...

جمعه, ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۱۹ ب.ظ
بیاد روزهایی که قایم موشک بازی می کردیم و می گفتیم وقت عصر میچسبد.
یکی دو ساعت بازی می کردیم و بعد شب می شد.
یادش بخیر.
بیاد آن دوستانی که می رفتند قایم می شدند و ها می گفتیم که بابا بازی تمام شد بیا بیرون شب شد. اصلا تو سک سک فقط بیا... باشد تو بردی اما شب شد! بیا بیرون... نمی آمدند...
آه که دیری است ... شب شده... دوستمان نمی دانم در پس کدامین دیوار قایم است...
  • ۹۴/۱۲/۰۷
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۱)

  • ...:: بخاری ::...
  • انقدر بازی طولانی شد یادمان رفت.... او قایم شده بود و ما چشم گذاشتیم...؟ یا... نمی دانم.... ما قایم شده بودیم و او....
    طولانی شد یادمان رفت...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی