کیسه تهوع لطفا...
کفری ام ، کفری! میفهمی؟
فرهیخته میخواهی؟ مخاطب شبکه چهار سیما میخواهی؟ اینکه چیزی نیست! یک تک پا قدم رنجه کن و به بلاگ دات آی آر، اسلش، چنجز یک سری بزن... پنج وبلاگ اول را باز کن! نه ادامه اش را نخوان! ادامه پست را نخوان برو آنجا یک سری بزن و برگرد...
برگشتی؟ خب برویم سر ادامه پست... پنج وبلاگ اول را باز کردی؟ چه دیدی؟ دسته بندی کن! دسته ای که اصلا در زمین سیر نمی کردند... دسته ای هم دلانه می نوشتند... آنها را هم د ر این مقال بیخیال! ماندند بقیه... ۹۹ درصد این بقیه از مخاطبان شبکه چهار سیما بودند! نه نه... اشتباه نکن! منظورم این نیست که تلویزیون را روی شبکه چهار نگه میداشتند... بلکه فقط از جنس مخاطبان شبکه چهار بودند نه الزاما مخاطب آن باشند... اکثرشان سیگاری اند... حتی اگر سیگار نکشند... اکثرشان «بقیهش مال خودت» هستند!
از دست اینهاست که کفری ام! از فرهنگ و بیفرهنگی گله میکنند و اینکه چرا مردان چشم زیاد دارند و زنان مو زیاد دارند و چرا جامعه این قدر اخ است و اواخواهر است و زشت است و کفیر (کثیف به زبان ترکی) است و کسی کاری نمی کند و توی صدا سیما چرا آن فیلم اینقدر ایراد دارد و غیره و ذلک!
یکی نیست بپرسد عزیز دل خودت... برای این کمبود ها (گاها درست و گاها خیالی) چند قدم برداشته ای؟ تو که اینقدر «بقیهش مال خودت» هستی، چرا سالی یکبار به خانه سالمندان سری نمیزنی (در این مورد خودم را هم میگویم که به مدد سنگ اندازی یک مردک نتوانستم)، تو که اینقدر «پر و پاقرص شبکه چهاری» چرا یک تکانی به خودت نمی دهی! تو که اینقدر سیگاری هستی چرا «سیگار مشروع» کسی نمیشوی؟
حالم از سیگاری هایی که سیگار نمی کشند روم به دیوار میشود...
البته باری شکر که به تعداد وبلاگ نویسان سیگاری سیگار نکش... آدم هایی هستند که قبل از غر زدن تغییر میدهند قضا را... دمشان گرم، تنشان سالم
- ۹۵/۰۱/۱۴
پلاس به هرحال.
برویم یک برنامه ای بریزیم یک سال عین عادم سیگار نکشیم.