توکل
توکل به خدا رابطه چندانی به «اعتقاد» و «ایمان» ندارد. توکل به خدا یک «علم» است. توکل به خدا یعنی بدانی که هیچ یک از قوانین طبیعی و بشری قابل تکیه نیستند و در کل با اینکه برنامه ریزی هایت را باید بر اساس اسباب تنظیم کنی اما «بدانی» که نه برنامه هایت و نه اسباب و قوانین قابل تکیه هستند.
توکل یعنی من برای فلان امتحانم درس می خوانم و برنامه ریزی ام بر اساس همین «مطالعه» است ولی «میدانم» که «نمی توانم» بر این مطالعه تکیه کنم. چرا که ممکن است در روز امتحان آپاندیسم متورم شود، یا در راه حوزه امتحانی تصادف کنم، یا توی امتحان سرم درد کند، یا سالن امتحان سرد باشد، گرم باشد، شب امتحان از پله ها بیفتم و پایم بشکند، شب امتحان زلزله بیاید، توی امتحان نفر بغل دستی ام به خاطر بیماری صرع از هوش برود و من تمرکزم را از دست بدهم، روز امتحان به کما بروم، یا حتی روز امتحان بمیرم و هزاران اتفاق ممکن دیگر که مرا از تکیه بر «خودم»، قوانینم، مطالعه ام مستاصل می کنند.
اما او فراتر از هر اتفاقی است. پس می توانم به او تکیه کنم. این یعنی دانستن نه الزاما اعتقادی پیچیده و نماز-شب-طلب-کن.
یک کلام، توکل یعنی بر اساس قدر الهی زندگی کن و از قضای الهی به خدا پناه ببر.
- ۹۵/۰۴/۰۲
مضمون حرف حضرت امیر که فرمود خدای را شناختم به از هم گسیختن جریان ها و برهم خوردن تصمیمات. آنگاه که کار بر مراد نرفت دانستم که ریسمان در دست دیگری است.