اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

سریالی ترکیه ای ‌به نام فرار مرغ‌ها

دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۴۱ ب.ظ


مرغ دیگری به جم پیوست. این، موضوع آخرین قسمتِ پخش شده‌ی فیلم ادامه دار فرار مرغ‌های سینما و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران است. شاید یکی دوساله بشود که این سریال در حال پخش در فضای وب است. بازیگران نامطرح ایران همانهایی که وقتی می‌گویی فلانی به شبکه جم پیوست، فوری ازت می پرسند: «اون دیگه کیه؟» تازه مجبوری بگویی که مثلا همان غنچه که سرش کاموای قرمز گذاشته بود. یا مثلا برادر مهدی پاک دل در سریال ستایش، یا مثلا بگویی که بازیگر در مسیر زاینده رود. بعضی از این نشانی ها را هم فقط حفظ کرده ای خودت هم اصلا یادت نیست.

بازیگرانی که قبل از اینکه چارقدشان را بردارند، ستاره‌ی توی آسمان که سهل است، توی ویکی پدیایی که کم مانده برای سگ اوباما هم صفحه باز کند هم یک صفحه خشک و خالی ندارند. داشته باشند هم دو خط نوشته متولد فلان روز سال و دیگر هیچ. انگار که جز تاریخ تولد رزومه شان جز چندتا نقش «شهروند یک، شهروند دو یا گروگان یک، گروگان دو و یا مردی که پشت در دستشویی سرفه کرد» اثری از نقش دیگری نباشد. طوری که دوساعت گوگل‌شان کنی و زل بزنی توی عکس‌هایشان ولی یادت نیاید که تابحال توی تلویزیون دیده‌ای شان.

اما نکات مشترکی که این بازیگران دارند، جالب و البته قابل تامل است. اینکه اکثرشان زن هستند،اینکه «قبل» از پیوستن به جم روسری بر می دارند و زلف می نمایانند، اینکه همه شان کمی فراتر از سیاهه لشکرند.

ناگفته معلوم است که این بازیگران بی‌کار تطمیع شده‌ی مشروط‌الورود معلوم‌الحال چارقد بردار، از فرط بی‌کاری و ندرخشیدن می‌خواهند به زور فرار و جوین شدن به جم و زلف نمایی و عشوه گری هم که شده با اصطلاح امروزی توی چشم مردم دو تا لایک بیشتر بخورند و در یک کلام گوگل هم ببیندشان. نارسانه آنور آبی جم مربوط به از کشور از کودتا برگشته‌ی (پول بده-لخت‌شم) هم که بدش نمی آید دو تا هم او لایک بخورد که بازیگران خارجی (نسبت به آن‌ها) بیاورد توی فیلم هایش بازی دهد و برای استکبار هم دمی تکان دهد که بععععله تیر خلاص را هم من زدم، روسری از سر ایرانی برداشتم، حداقل حالا که انگلیس از صندلی اتحادیه پا شد کمک کن تو رو خدا من بشینم جایش....

و در مورد رامسین کبریتی (به خدا اسمش را زمانی یادگرفتم که چارقد شرفش را برداشت! برادر طاهر در ستایش)... داشتم فحش می دادم به کارگردان برنامه ستاره بیست که چرا این بی کفایت نامطرح را کردن داور که یکهو دیدم گفتند... اینبار نیز خروسی به جم پرید... شاید برای اینکه ایزب گربه پاک کنند راهش داده آنجا و شاید نیز آنها هم می دانسته اند که این آقا چندان هم مرد نیست.

و اما بعد... خودشان را بکشند... نابازیگر بدزدند که بگویند ما هم آره... یک مرضیه هاشمی با پای خودش بیاید ایران، مسلمان شود، چادری شود، نقشه همه شان نقش بر آب است.

و هر نفر از ما بیست نفر از کافران را حریف است...

  • ۹۵/۰۵/۱۸
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۱)

  • ...:: بخاری ::...
  • خوشم نمیاد بیام پای مطالب بنویسم ک خوب بود. چون خوب بود.
    ترجیحا این نظر رو ب این دلیل ثبت میکنم که بگم «ممنون ک نوشته اش کردید.»
    پاسخ:
    همه آدما همه چی رو می دونن... اما برنده اونایی هستن که چیزایی رو که همه می دونن رو زودتر بنویسن... زودتر بگن.. زودتر یادآوری کنن...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی