اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

زمین هم زمین می‌خورد گاه...

پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۰ ب.ظ

حکم زمینی را دارم که جاذبه اش را زیر سوال برده باشند. کلی چیز سقوط می کنند و دلیلشان بعد از میلیونها سال رفته زیر سوال.


فروغ هم لابد مست کرده بود که چرت می گفت. صدا هم نمی ماند. عوض می شود.


من استغفار کردم از نگاه تو، نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه

                                              شاعر حمیدرضا برقعی


  • ۹۶/۰۴/۱۵
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی