اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

افول کند.

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۰۳ ب.ظ

آفتاب می تابد...

حتی اگر زمین هر روز روگرداند...

نه او احمق است...

نه این بی وفا...

این دو مطابق طبیعتشان رفتار می کنند...

دل آفتاب قرص است...

چون می بیند که زمین بی اختیار به دورش می گردد...

با همه رو گردانی هایش...

کسوف موقتی است...

تا زمین آفتاب را احساس کند.

ولی،

وای بروزی که آفتاب...

مثل همه ستاره های دیگر... به سرش بزند و...

بر حسب طبیعتش...

افول کند؛

آنگاه،

زمین می ماند و یک قرص سرد و خاموش.

و تلنباری از دوستت دارم های دریغ شده...

  • ۹۶/۰۵/۲۱
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی