اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

دل اما نه.

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۵۹ ق.ظ

یک لحظه شالوده فکری تان را بی منطق کنید و شرک بورزید. فرض کنید برای رسیدن به مقصودتان دو اراده وجود دارد... یکی اراده شما و مقصودتان و یکی اراده خدا...

شفاف و بی آرایه مینویسم و شفاف و بی کنایه بخوانید. اراده ای که مال شما باشد حتی اگر به همراهیِ خود مقصود هم باشد تنها به فیزیک مقصود (شاید) منجر خواهد شد.

شفاف و بی آرایه بخوانید، "دِلـ"ـش پدرسوخته تر از این حرفاست که بخواهد با اراده شما یه حتی خودش به دست آورده شود. حتی اگر فیزیکش زیر یک سقف با شما باشد!

آنچه شما میخواهید فیزیکِ صرف نیست.

شما دل می خواهید. شاید اختیار دل در این مورد خارج از اراده شما و حتی خودش باشد.

دل به دست نخواهد آمد... مگر با اراده خدا. و اگر اراده خدا باشد، دل، فیزیک را برای رسیدن به جنگ وا خواهد داشت. 

دل ها زیر سقف خواهند رفت و برای زیر یک سقف آوردن فیزیک ها خواهند جنگید. فیزیک ها تابع دل خواهند جنگید.

دل کجا و فیزیک کجا.

اراده خودت و مقصودت که باشد، بعید نیست بشنوی "جنگ نکن. فیزیکم زیر یک سقف با تو، دل مخواه اما. دست خودم نیست"

اصلا این ها را بی خیال...

از صفر فکر کنیم.

ببینید از زیر بالکنی راه می روید و گلدانی از دست آقای ایکس می افتد سرتان. سبب قتل معلوم است. ایکس است و گلدان. قاتل اما وجود ندارد. شاید خیلی دوست داشته باشید ایکس را به بهای خونتان قصاص کنند. اما ایکس قاتل نیست. واقعا نیست. اینجاست که می زنید زیر گریه و از فرط استیصال در برابر "بلای بی مقصر" زار زار زجه می زنید و ایکس را التماس می کنید که سبب نباشد. یا سبب کشته شدنتان نشود یا حداقل قاتل باشد تا بتوانید مجازاتش کنید.

نیست اما. و زمان طولی جلو می رود.

از شرکی که کردید استغفار کنید. یک اراده وجود دارد و تمام. گاه این اراده را به اسم خودتان جا میزنید و برای اینکه صاحب اراده وجودش را بزند در گوشتان فیزیک را نصیبتان میکند و دل را نه... و گاه صاحب اراده از همان اولش می شناسید و منشا اراده را می فهمید کیست و او نیز دل را می گذارد در اختیارتان.

اصلا این را بیخیال... از آخر به اول پِلی کنید.

مشرک که بشوید، فیزیک (شاید) مال شماست. دل اما نه.

ببخشید همه مان را یک راست میخواهم جهنمی کنم... اما کسی چه می داند... شاید فقط دو گناه داریم. همه گناهان یا شرکند یا کفر. شاید.

  • ۹۶/۰۹/۱۴
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۳)

خیلی قشنگ بود
همه رو دیشب خوندم...
همش عالی بود...

  • امید شمس آذر
  • متافیزیک بر فیزیک احاطه دارد، آنسان که فیزیک نسبیتی بر فیزیک کلاسیک. (جناب اینشتین)
    پاسخ:
    یه برنامه ای توی دانشگاهمون هست که توی یه کافه ای یه نفر فیزیک خوان میان و در مورد نسبیت و کوانتوم و انیشتین و... صحبت میکنه. واسه همین یواش یواش با عظمت این فرد (انیشتین) بیشتر آشنا میشم
    این وسط مراقب "استفان هاوکینگ" باشید. اون یه انگلیسی دروغگوئه و با معرّفی خودش به عنوان شاگرد اینشتین، نظرات او رو به طور کاملاً وارونه جا میندازه.
    پاسخ:
    آره... مثل بعضی ها هیچ بویی از شاگردی استادِ «راست گفتار» نبرده

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی