اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

میم مثل مرگ

شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ب.ظ

طی ماه های اخیر به انتخاب گروهی حدود 100 نفره، عضو و دبیر یک شورای 7 نفره شده ام که قرار است باری از دوش دانشگاه بردارد. اما برای آغاز کار لازم بود یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه را به دانشکده معرفی کنیم و با تایید رئیس دانشکده شروع به فعالیتمان کنیم. در همین پَنلی که چندان مخاطب ندارد که بخواهم خودم را لوس کنم خداوند را شاهد می گیرم تمام تلاشم را کرده ام تا کاری که انجام می دهم نه به خاطر خودم باشد، نه به خاطر چند تا چیز مسخره زود گذر دیگر، که برای خدا باشد و لاغیر.

از همان آغاز کار کارمان به خاطر حماقت یک ابله به گره خورده است. هیئت علمی ای که معرفی کرده ایم را رئیس دانشکده تایید نمی کند! و حتی برای معلق ماندن فعالیت هایمان هیچ شخص جایگزینی را معرفی نمی کند. مانند کسی که خفه می شود و در به در دنبال یک سوراخ می گردد تا نفس بکشد همه تلاشمان را کرده ایم. نه تنها ما که سایر مسئولین دانشگاه هم تمام تلاششان را در جهت حل مشکل ما کرده اند! اما رئیس دانشکده با توسل به هزار و یک دروغ و کارشکنی فقط برای راحتی خودش که مبادا بعداً به جای یک گروه بخواهد کار 2 گروه علمی را راه بیندازد، بیش از 3 ماه است کار ما را لَنگ کرده است. از چرت بودن بهانه هایش همین بس که نامه نگاری کرده به نهاد بالا دستی که ما رشته «بیوتکنولوژی» در دانشکده نداریم و بخشی که نگفته این بوده که بله «بیوتکنولوژی» نداریم، عوضش «زیست فناوری» داریم.

تک تک کلماتی که دارم می نویسم با غیظی نامتناهی است نسبت به مسئولی که حماقتش آن قدر زیاد است که فراموش کرده طول مدت دانشجویی من قطعا از ریاست او بیشتر خواهد بود. دلم آنقدر آکنده از غیظ است نسبت به این بشر که حاضرم بر خلاف طبیعت همیشگی ام، آرزوی مرگش را بکنم.

آن قدر نسبت به این شخص کینه دارم که... نگو!

در تمام سال های بعد از جنگ نسل هر چه کشیده ایم از احمق هایی بوده که حتی حاضر به معامله هم نبوده اند. آدم های ضعیفی مثل من وقتی دست از همه چیز می شویند دست به دامان خدا می شوند که طرف مقابلشان را سنگ کند! به خداوندی خدا قسم همه ظلم هایی که نسبت بهم شده را هم ببخشم شبهایی را که به خاطر جوابی که به خاطر کارشکنی این مردک ظالم باید به آن 100 نفر بدهم نتوانسته ام تا صبح بخوابم را نمی بخشم.

خدایا... تو از منشاء اصلی این غیظ و مبدا این دغدغه حقیقتاً با خبرتری. خیلی باید خر باشم که بخواهم توانایی ات را با این مشکلات کوچک متر کنم. اما... کمک کن. آنگونه که بهتر است.

  • ۹۶/۱۲/۰۵
  • محمد رنجبر دیلمقانی

انجمن

بیوتکنولوژی

دانشگاه شهید بهشتی

علمی

نظرات  (۳)

  • امید شمس آذر
  • مؤمن در آخرالزمان مانند روباه است، پیوسته از این سوراخ به آن سوراخ می گریزد. (پیامبر اعظم -ص-)
    من که از اول گفتم درگیر این کارها نشو. اون آقا اگه مستقل بود بقیه رو اذیت نمیکرد. فقط نگران از دست دادن قدرت خودشه. آرمان هاتو نگه دار بالیده بشن، بعد که از سیستم بوروخراسی اداری خلاص شدی و برا خودت مستقل شدی، شروع کن به عملی کردنش. محیطی که همه چی برای تبلیغ و تشویق فعالیت جوانان فراهمه، ولی در عمل اجازه شو نمیدن، فقط یه محیط جاسوسیه و بس. کسی که توفیق پیدا نمیکنه آرمانها رو به مرحله اجرا برسونه، چرا باید اونا رو لو بده؟؟
    امید های تخریب شده 
    این همه انگیزه ی بر باد رفته
    اشتیاق های سرکوب شده
    زمانهای تلف شده
    غصه های خورده شده و دل های گرفته شده
    خستگی های پی در پی
    لبخند های حرص آور پشت میز نشسته ها
    سوال های بی جواب
    جوابهای سربالا...
    که هیچکدام قابل چشم پوشی نیستند،
    مسئول همه شان نمیتواند یکنفر باشد...این محصول یک روند است! یک چرخه ی بی فکری و بی توجهی به نتیجه، به خروجی به خیلی چیزهای دیگر مثل فکر و روان دانشجو!
    و مسئله "فقط" یکنفر مسئول نالایق نیست که بگوید امضا نمیکنم، سیستم قطع است، منگنه برگه های پرونده ات کج زده شده، حال ندارم موس را بردارم، اصلا دلم نمیخواهد... این فقط همان یکنفر آدم اشتباهی هست که ما میبینیم! یعنی اگر در یک روند اداری درست، به در بسته بخوری، یکنفر لج کند، اگر یکنفر اشتباه تصمیم بگیرد باید بشود جبرانش کرد، حق را مطالبه کرد و به نتیجه رسید...

    و اینکه ناراحت یا خدای نکرده ناامید نباشید چون حتما همه آن صد نفر قدردان زحمات شما هستند مهمتر اینکه کسی که به نیتش جلورفته اید همه چیز را می بیند و او شنوای داناست...
    میتونم بهتون اطمینان بدم تمام اون صد نفر به اینکه شما همیشه در حال زحمت کشیدنیدو تمام تلاش تون رو واسشون میکنید ایمان دارن،و مطمئن باشید میدونن اگر کارشکنی میشه از جهت امثال افرادی مثل همین رییس نامحترم دانشکده س..
    لازم نیس شما اینقدر عذاب وجدان بگیرید ک شبا خوابتون نبره،که خب به نظرم اگر مسئولین هم یک سر سوزن از مسئولیت پذیری و وجدان شما رو داشتن اینقدر این جور مشکلات پیش نمیومد..
    +به همونی که به خاطرش کار میکنید توکل کنید انشالله به زودی همه چی درست میشه:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی