اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

و اینک اوج

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۹ ق.ظ

از آمدنش به خانه هایمان آمده 5-6 سالی می گذرد. مجموعه ای نوروزی که با در به دری یک خانواده مهاجرت کرده به تهران آغاز شد و به همین خاطر پایتخت نام گرفت و آنقدر در ذهن ها و دل ها جا باز کرد که الان وقتی میگویی پایتخت به جای اینکه مردم یاد تهران بیفتند یاد این فیلم می افتند.

اوج را هم شاید با شبکه افق، شاید با ایستاده در غبار، شاید با بادیگار یا شاید هم مثل من با آسمان من شناخته باشید. شاید هم تا همین پایتخت 5 نشناخته باشید. و شاید هم این پست وبلاگ! سازمانی جوان، با کارکنانی جوان، اذهانی جوان و کلاً جوان و البته پرکار، خوشکار و حساب شده که در سال های اخیر، در حوزه سینما و هنر برای خوش یَلی شده که بیا و ببین.

آنگاه که پایتخت به اوج می رسد، حاصل آن می شود پایتخت 5، که علی رغم همه انتقاداتی که به آن شده، نقطه های مثبتی در آن دیده می شود که ارزش دارد در مورد آن چند خطی تامل کنیم.

از انتقاداتی که به آن وارد شده می توان به تبلیغ 2-3 قسمتی توریسم ترکیه، یا آبکی بودن قسمت پیوند دهنده ترکیه به سوریه (بالن و این داستان ها) اشاره کرد. اما آنچه این اثر را پایتخت پنجی می کند که نه در هیچ طنزی تا بحال دیده شده و نه در هیچ اثر سینمای مقاومت این است که حالا شخصیت (و نه بازیگر) های سازنده مقاومت (و یا بهتر بگوییم درگیرِ جنگ و تجاوز داعش) همان هایی هستند که مردم 5 سال (بخوانید یک عمر!) با آنها خاطره داشتند. عید به عید مهمان خانه هایشان شده اند و بیشتر از یک همسایه با آن ها انس گرفته اند و از این جهت که اتفاقات روزمره زندگی شان و بدبختی هایشان برایشان ملموس بوده آن ها را درک کرده اند. این شخصیت ها (برخلاف شخصیت اکثر فیلم های ایرانی) نه سر میز غذاخوری شمع روشن کرده اند (که اصلا روی میز غذاخوری، غذا نخورده اند)، نه توی خانه روی فرش با کفش پاشنه بلند راه رفته اند و تق تق صدا کرده اند و نه روی مبل های آن چنانی نشسته اند. همه این ها بوده اند و در عین حال بنا نبوده که به عنوان یک خانواده «فقیر» به مردم قالب شوند. آن ها فقر داشته اند اما یک خانواده «معمولی» بوده اند.

حال این خانواده «معمولی» مانند همه ی واقعی ها، دچار یک بحران حاصل تجاوز شده. تفاوت اینجاست! ما قبلا در بهترین حالت ها یا یک خانواده معمولی دیده ایم که تا پایان فیلم هم معمولی بوده اند و یا جنگ زده دیدایم که از اول فیلم تا آخرش جنگ زده بوده اند. یادمان رفته جنگ زده ها یک دورانی جنگ نزده بوده اند. لابد ترکیه می رفته اند عشق و حال، لابد اهل شمال کشور خودشان بوده اند، زن داشته اند، بچه داشته اند، زن و بچه شان قبل از جنگ اسلحه شاید از نزدیک ندیده اند. پایتخت آنگاه که به اوج می رسد این جرئت را می کند که شخصیتی که مخاطبش 5 سال با او خاطره دارد و جنگ نزدگی اش را قشنگ با گوشت و خون لمس کرده یکهو بیندازد در دام داعش و بفهماند که آن که در سوریه و عراق زیر آتش داعش است نه خونش رنگین تر از ایرانی است، نه از بچگی می دانسته که قرار است از هول تیر خوردن زنش نقش زمین شود و کف بالا بیاورد.

و اینک اوج!

یا علی

  • ۹۷/۰۱/۱۸
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۱)

  • امید شمس آذر
  • سلام و سال نو مبارک
    نقطه قوّت پایتخت در معمولی بودن آن است. "مانور تجمّل" که در دهۀ هفتاد وارد سیما و سینمای ما شد، مردم را از مسئولین جدا کرد. پایتخت، در پی پیوند دوبارۀ آنان است. بازیگرانش هم یکی از یکی طبیعی تر نقش خود را ایفا کرده و حرف دل مردم را می زنند؛ در این سری هم به خوبی جلوی ترکیه و ترکیه زدگی درآمدند. جا دارد حالا_حالاها ادامه پیدا کند. امّا....
    رگه هایی از "ملّی گرایی مردم محور روحانیت ستیز" در سری های پیشین آن به چشم میخورد که در این سری کاملاً برجسته بود: دیالوگ های حاوی ذکرهای دینی که به صورت خنده دار ادا می شدند، کم اهمّیت دادن اصل غیرت دینی شخصیتی مثل نقی در مواجهه با جوانان منحرف و تأکید بر آسیب شناسی روش مواجهۀ او پیش از تأیید اصل حرکتش، بی نماز نشان دادن باباپنجعلی برخلاف سری های قبل، آزادی بیشتر بازیگران زن و مرد در صحنه های برخورد لمسی -البتّه از روی لباس!- و... . این جریانی که گفتم، سایق با نماد "دکتر مصدّق" شناخته می شد و در زمان ما "دکتر احمدی نژاد" که امتیازش نسبت به مصدّق در دردآشنایی و سخت کوشی و خاکساری او و آشنایی بیشترش با عمدۀ اقوام و اقشار شهری و روستایی ایران -برخلاف مصدّق منحصر در پایتخت- است، بدش نمی آید که رهبری این جریان را در دست بگیرد. مهران مدیری هم از اینهاست و بسیاری دیگر از شخصیت های تأثیرگذار دیگری که بالقوّه می توانند برای خودشان یک پا "رسانه" باشند، یکی یکی در حال پیوستن به این جریانند. [با حلقۀ مشایی اشتباه گرفته نشود؛ هرچند باهم بی ربط نیستند، ولی نه آن را باید به این تعمیم داد و نه این را در آن محدود دانست. آن مسئله ای دیگر است]. در پستی به نام «اشرافیّت خاکسار جمهوریّت» اشارۀ مختصری به این قضیه کرده ام. ببینید تا چه موافقید؟
    موفّق باشید
    پاسخ:
    ببخشید میخواستم تا تموم شدنش پیش نویس سیو کنم اشتباهی منتشر کنم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی