یک سخن نپخته...
مقاله ای که میخوانید قرار بود به عنوان سرمقاله نشریه دانشجویی پرایمر، به چاپ برسد که نگارنده از آن جهت که حس کرد هنوز به تفکر بیشتر نیاز دارد، آن را به منصه چاپ نرسانید و مقاله ای جایگزین برایش قلم فرسود.
تنها کافیست دقایقی پای حرف منتقدین روند غالب «مقاله محور» دانشگاه و دانشگاهیان بنشینید تا نقد برخاسته از اعماق جانشان که حاکی از آشنایی شان با نیاز های کشور است، نفوذ کند در اعماق استخوانتان. معتقدند تاکید دانشگاه روی مقاله نویسی و ISI نویسی، ضربات سهمگینی روی پیکره کشور زده است و باعث شده صنعت از علم 50 سال (عددش پای گویندگانش) عقب بماند. معتقدند که علم بدون جریان در زندگی، علمی که در مقالات جا مانده، علمی که برای صنعت کشورهای توسعه یافته صادر شود همان بِه که تولید نشود. به عبارتی مرز علم با مرز صنعتمان فرسنگ ها فاصله دارد.
در مقابل، عدد مخالفین استخوان دار و قدَری که استدلالاتِ قابل تأملی در مقابل این تفکر میآورند، کم نیست. اگر فقط دنبال حوزه هایی از علم برویم که برایمان قرار است فناوری و کاربرد و اقتصاد بیافریند، ناخواسته گستره علم را تنگ و تنگ تر کرده ایم به علومی که از قبل میدانیم برایمان اقتصادزا هستند. ماری و پیر کوری زمانی که روی پرتوزایی جان می فرسودند شاید هیچ ایدهای در مورد امکان استفاده این خاصیت در رادیوگرافی نداشتند. نباید سراغش می رفتند؟
واقعاً باید به دنبال کدام باشیم؟
جواب روشن است. هیچ کدام یا بهتر بگویم هر دو!
شاید حلقه مفقوده این مسئله در عدم تعریف مجزا از کارشناس و دانشمند بوده باشد. همه افراد کارشناسی که همین الان جویای کار هستند بهترین گزینه های اتصال آزمایشگاه ها به کارخانه ها باشند. علم روزِ دنیا، آنگاه که به کارخانه وصل شود میتواند ره 50 ساله را 10 ساله بپیماید. اتصال آزمایشگاه به کارخانه هم به معنی استخدام کارشناس نیست، هموار کردن راه کارشناس های علاقمند است به پیاده سازی علم مقاله در اقتصاد.
الان، در همین حال، بدون تغییر ساختار کشور (!) کدام سمت برویم؟
شاید بهترین پاسخ همین باشد که بگردیم دنبال علوم اقتصادزایی که در افق بلند مدت بینش زا و جابجا کننده مرز هستند.
- ۹۷/۰۸/۰۵