چرا ما انگیزه رفتن این ها نباشیم...
ترمی یکی دو مدرسِ نا مدرّس نصیبمان می شود... نقد بکنی، سوال بپرسی، کلاسش نروی یا هر چه، تلافی می کنند. تنها انتظاری که از دانشجو دارند گوسفند بودن است.
از این طرف هم صبرِ بی صبر من، بخوان زبان سرخم، سر جایش نمی نشیند و در حد توان از خجالتشان رد می آیم... آخر ترم که می شود با نمره هایشان از خجالتم در می آیند و بعد از ترم هم ماه ها موقع سبزی پاک کردن پشتم صفحه می گذارند و غیبت می کنند و تهمت می زنند و...
استاد الف به استاد ب گفته بود فلانی بی مقدمه سوال می پرسد... استاد ب هم گفته بود انتظار داری مراسم سوال پرسی راه بیندازد و شیپور بزند بعد سوال بپرسد؟
شکی در درستی کارم ندارم. اما آنقدر دست در دست هم روحیه کشی می کنند و تشر می زنند و توهین می کنند و... بعضی وقتا احساس تنهایی می کنم...
خدا می داند که من تنها معترض نیستم اما نمی دانم چرا همیشه من توی چشمم...
خدایا... میم تا میم، محمد تا مصطفی، رنجبر تا چمران، دنیا دنیا فاصله است. اما مصطفای دلم یاد داد که اگر نتوانستم تاریکی را بزدایم لااقل موجودیت نور را به اثبات برسانم.
ثبات قدم ده. دلی قرص نیز.
کامنت ها بسته اند. نگارنده می خواهد دلداری نشنود.
- ۹۸/۰۳/۱۳