اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

وصل، سرخوشی... و اینک راه.

يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۰۰ ق.ظ

سخت دروغ گفته ام اگر سکوت بلند مدتم را نسبت دهم به مشغله، کنکور ارشد، کرونا یا هر عامل بیرونی این چنین. رخوت، در کلیت زندگی ام، در یک سال اخیر، خود را در لباس های مختلفی نشان داده است که در وبلاگ هم به شکل سکوت بوده. سخت بکوبید توی دهان کسی که مشغله را عامل رخوت بداند. 

کسی که سه سال از دانشگاهش را هزار کار ریخته روی سر خودش در سال چهارمش در نقطه به شدت شیرین، به شدت رویایی وارد سرخوشی یک ساله ای شده که توان انجام یک هزارم از آن ها را نداشته که این سرخوشی هر چقدر خوب بوده (و بوده!) سکون هم داشته! 

سرخوشی چیست؟ سکون چگونه است؟ و نقطه عطف کجاست؟

سرخوشی، در این نگاره، شاید به قرارداد، حالتی مستانه، آرام، گیج، ساکن، بی حوصله، بی حرکت بوده که هر قدر خوب بوده... سکون هم داشته. هر چه در این برهه از دور از من دیده شده، پوسته ای پوشا بوده بر درونی عجیب... درونی خوشحال و بی حرکت؛ و چه گندی زده این بی حرکتی به آن سرمستی. 

نقطه عطف کجاست؟

چنین حالت مستانه ای، از وصال بوده. انتهای موقت اسفند و وصل به بهار بوده. به بهار رسیدن. به فائزه رسیدن. طی سال ها اسفندگی الان پسر داستان با وصالی عمیقا شیرین ولی نه به سر چشمه، که به رودی (دریایی شاید... و چقدر دریاست)، چند برگی از دفتر حیاتش، اسفندگی خود را از دست داده؛ از سرخوشی وصل بهار. 

سکون چیست؟

سکون تعطیلی 13 روز اول سال است؛ همانگونه که اسفند یک خط مرزی کلفت پر جنب و جوش است، این 13 روز هم خطی مرزی بوده، تا آغازی دیگر. که سال از 1 فروردین شروع نمیشود؛ از 14 فروردین شروع می شود. آن 13 روز پر از پرخوابی است و رخوت و تنبلی و سرخوشی. همانقدر که شیرین است، همانقدر هم بی حرکت است؛ و چه گندی می زند این بی حرکتی به آن شیرینی. که بقول عین صاد «کفر متحرک، به اسلام می‌رسد ولی اسلام راکد، پدر بزرگ کفر است.»

واقعا سکون از چیست؟ 

احتمالا از فراموشی عید اصلی است. فراموشی عید اصلی اسفندگی اصلی را از آدم می گیرد. از این است که عاشق، بعد از وصال راه را، از سر سرخوشی آنی، 13 روزی، یک سالی در تفویم شما، از یاد می برد؛ از بس برای رسیدن به «همراه»ش جنگیده، پس از وصل آنی به او واگذاشته می شود کمی خوش و بش می کنند و دست هم میگیرند و راه می پیمایند. سکون، همان خوش بش است. شاید.

امروز 14 فروردینِ سال ازدواج من است. روز عبور از خط مرزی کلفت رخوتِ مستانه ناشی از وصال است به آن همراه. آغاز حرکت است. حرکتی 14 فروردینی.  

  • ۹۹/۰۸/۱۱
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۲)

  • امید شمس آذر
  • مبارک باشه.

  • امید شمس آذر
  • اوه! فکر کنم پدربزرگتون تازگی به رحمت خدا رفته ن. تسلیت بنده رو پذیرا باشید.

    پاسخ:
    سلام.
    بله متاسفانه. ممنونم. روح رفتگان شما نیز قرین آرامش.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی