اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان

نه به نظم های تو خالی

دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۳۸ ق.ظ

اخیرا با کسی همکاری میکنم که عاشق نظم هست. آنقدر عاشق که خود نظم برایش هدف شده. منظم است حتی اگر این نظم ساخته شده در شرکتی که مدیریتش را برعهده دارد جلوی خود کار را بگیرد. و این اتفاق افتاده. جلسات طولانی صرف ارائه پاورپوینت های زیبایی می شود که زیبایی شان خود شده هدف. یا مثلا ساعت های طولانی می نشینیم و در مورد بدیهیات برنامه ریزی می کنیم در حالی که اصل ماجرا مغفول است. همه برنامه ریزی ها در سطح کلیات می ماند. همین قدر از کلی گویی برای ارضای وهم بافی های دوستمان معمولا کفایت می کند و هرگز وارد مصادیق نمی شویم.

مثلا فرض کنید:

یک مدرسه غیر انتفاعی میخواهید تاسیس کنید؛ نه برای تامین مالی اش برنامه ریزی کرده اید، نه برای مکانش و نه برای تجهیزاتش و نه برای تیم اجرایی و معلمین آن. هیچ کدام از اینها را ندیده اید. اصلا مهم نیستند. چون اگر راجع به اینها فکر کنید شاید به بن بست بخورید؛ یا حداقل کمی باید فسفر بسوزانید و ذهنتان مشغول شود. به جایش ساعت ها جلسات میگذارید و در مورد این موارد بحث میکنید:

اسم سایت مدرسه چه باشد، اسم خود مدرسه چه باشد؛ اصلا بالای سایت بنویسیم مدرسه فلان یا بنویسیم موسسه آموزشی فلان. بالای سایت چه دکمه هایی بگذاریم. بگذاریم حیطه فعالیت یا قلمرو فعالیت. 

تصور کنید در سطح مدیر عاملی یک شرکت بزرگ نشسته اید و این ها را بحث می کنید. خروجی مدرسه قرار است چه باشد؟ خود دانش آموزان؛ محصولی که دانش آموزان تولید میکنند (مثلا)، تجارب. 

خب در صورتی که خود دانش آموزان خروجی مدرسه بودند با آنها چه کار میکنیم؟ یا در مدرسه به کار میگیریمشان. یا در مغازه ای که قبلا تاسیس کرده ایم. یا معرفی شان میکنیم به یک کارفرمای دیگر.

خب مرد حسابی چنین خروجی هایی قهری اند. مگر دانش آموزان را قرار بود بسوزانی؟ خب قهرا و طبیعتا باید یکی از این چند حالت را انجام می دادی دیگر. اینکه همه حالت های ممکنی که به ذهنت می رسد بدون اینکه مقایسه و اولویت بندی ای داشته باشی را بنویسی چه چیزی قرار است روشن شود؟ تازه حتی در چنین موضوعاتی بخواهی هم نمیتوانی اولویت بندی کنی. چون وابسته به فرد (دانش آموز) باید تصمیم متفاوتی بگیری. شاید اصلا یکی افتضاح بود و خواستی اخراجش کنی. 

مکان هایی که برای مدرسه می توانیم استفاده کنیم: مکان های خالی دانشگاه ها که بلا استفاده مانده اند. 

امکانات: امکانات بلااستفاده دانشگاه ها با نامه از یک مقام عالی میرویم دستگاه های دانشگاه ها که خوابیده اند را تصرف میکنیم :| 

تصور کنید! یک مدرسه تمام وقت را میخواهی با دستگاه ها و مکان های امانی و خوابیده از صفر تاسیس کنی. در حالی که پول نداری و ساعت ها  برای ارضای مغزت جلسه می گذاری و در مورد وردینگ سایتت صحبت میکنی.

میگویید لابد یک چیزی میداند که شده رئیس شرکت. 

نه؛ آنهم داستان دارد. به من اعتماد کنید

  • ۰۱/۰۸/۲۳
  • محمد رنجبر دیلمقانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی