اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

اسفندگی آموز اگر طالب عشقی...

اسفنـــدگی

ابری که باشد،
گویی که نه یخ ها خیال آب شدن دارند،
نه هوا خیال گرم شدن،
انگار نه انگار
که آفتابی هم هست.

شب که برسد،
بی آفتابی می زند پس کله آدم،
تاریکی، ندیدن و اشباح غوغا می کنند،

تازه می‌دانی هوای ابری صد شرف دارد به شب،
و تازه می‌فهمی که هوای ابری هم آفتاب دارد.

سپیده که بزند.
نه یخ می ماند،
نه شب،
و نه اشباح.
انگار نه انگار...
که همین دیروز
آفتاب در پشت ابر بوده

نویسندگان
۲۱
مرداد

زنده باد خر. این شاید عنوان فستیوال بعدی ای باشد که قرار است ماه بعد در شهر ما برگزار گردد. باید که باشد. مگر حیوان به این نجیبی چه کم از قوچ های شاخ بلند ناموزون نا متوازن نتراشیده نخراشیده شهر دارد که نتواند یک جشنواره خشک و خالی به خود اختصاص دهد. لطف حمل و نقل اسباب و اثاثیه را که نمی کشد، می کشد. زحمت نمی کشد که می کشد. صدایش بد است که خب برای بار اول بد نیست. زورش کم است که نیست. مگر زمانی زحمت ترانزیت نمک دریاچه ارومیه را همین خر نازنین نمی کشید؟ مگر نه این است که چه مین هایی در دفاع مقدس توسط خر ها منفجر شدند و رزمندگانمان توانستند از‌مسیر مین گذاری شده عبور کنند. خر این حیوان خدادادی مظلوم، که حتی مردم از به زبان راندن واژه اش هم امتناع می کنند، و او را در مجامع رسمی الاغ می نامند،  

چند روز پیش که خبر جشنواره قوچ برتر به چشمم خورد، از این جهان به جهان دگر شدم و بعد از فوران ناراحتی به خدا پناه بردم و برای این خر مظلوم که با همه خدماتش به انسان ها باز نادیده گرفته می شود، صدها لیتر اشک ریختم. چقدر این انسان ها باید بی انصاف باشند که خر، حیوان به این خوبی را از یاد ببرند. خر مگر چه کم از لاله قرمز دارد؟ حالا باشد لاله قرمز یک چیزی، چه کم از قوچ دارد؟ نمی گوییم قوچ‌حیوان بدی است. اما خر که جای خود دارد.

سرتان را درد نیاورم از مسئولین نجیب شهرمان عاجزانه استدعا دارم که در صدد رد مظالم این حیوان در آیند وگرنه در سرای دگر این مهم خفت آنها را خواهد چسبید. هر چند ... آسوده منم که قوچ و خر و ندارم.

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۸
مرداد


مرغ دیگری به جم پیوست. این، موضوع آخرین قسمتِ پخش شده‌ی فیلم ادامه دار فرار مرغ‌های سینما و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران است. شاید یکی دوساله بشود که این سریال در حال پخش در فضای وب است. بازیگران نامطرح ایران همانهایی که وقتی می‌گویی فلانی به شبکه جم پیوست، فوری ازت می پرسند: «اون دیگه کیه؟» تازه مجبوری بگویی که مثلا همان غنچه که سرش کاموای قرمز گذاشته بود. یا مثلا برادر مهدی پاک دل در سریال ستایش، یا مثلا بگویی که بازیگر در مسیر زاینده رود. بعضی از این نشانی ها را هم فقط حفظ کرده ای خودت هم اصلا یادت نیست.

بازیگرانی که قبل از اینکه چارقدشان را بردارند، ستاره‌ی توی آسمان که سهل است، توی ویکی پدیایی که کم مانده برای سگ اوباما هم صفحه باز کند هم یک صفحه خشک و خالی ندارند. داشته باشند هم دو خط نوشته متولد فلان روز سال و دیگر هیچ. انگار که جز تاریخ تولد رزومه شان جز چندتا نقش «شهروند یک، شهروند دو یا گروگان یک، گروگان دو و یا مردی که پشت در دستشویی سرفه کرد» اثری از نقش دیگری نباشد. طوری که دوساعت گوگل‌شان کنی و زل بزنی توی عکس‌هایشان ولی یادت نیاید که تابحال توی تلویزیون دیده‌ای شان.

اما نکات مشترکی که این بازیگران دارند، جالب و البته قابل تامل است. اینکه اکثرشان زن هستند،اینکه «قبل» از پیوستن به جم روسری بر می دارند و زلف می نمایانند، اینکه همه شان کمی فراتر از سیاهه لشکرند.

ناگفته معلوم است که این بازیگران بی‌کار تطمیع شده‌ی مشروط‌الورود معلوم‌الحال چارقد بردار، از فرط بی‌کاری و ندرخشیدن می‌خواهند به زور فرار و جوین شدن به جم و زلف نمایی و عشوه گری هم که شده با اصطلاح امروزی توی چشم مردم دو تا لایک بیشتر بخورند و در یک کلام گوگل هم ببیندشان. نارسانه آنور آبی جم مربوط به از کشور از کودتا برگشته‌ی (پول بده-لخت‌شم) هم که بدش نمی آید دو تا هم او لایک بخورد که بازیگران خارجی (نسبت به آن‌ها) بیاورد توی فیلم هایش بازی دهد و برای استکبار هم دمی تکان دهد که بععععله تیر خلاص را هم من زدم، روسری از سر ایرانی برداشتم، حداقل حالا که انگلیس از صندلی اتحادیه پا شد کمک کن تو رو خدا من بشینم جایش....

و در مورد رامسین کبریتی (به خدا اسمش را زمانی یادگرفتم که چارقد شرفش را برداشت! برادر طاهر در ستایش)... داشتم فحش می دادم به کارگردان برنامه ستاره بیست که چرا این بی کفایت نامطرح را کردن داور که یکهو دیدم گفتند... اینبار نیز خروسی به جم پرید... شاید برای اینکه ایزب گربه پاک کنند راهش داده آنجا و شاید نیز آنها هم می دانسته اند که این آقا چندان هم مرد نیست.

و اما بعد... خودشان را بکشند... نابازیگر بدزدند که بگویند ما هم آره... یک مرضیه هاشمی با پای خودش بیاید ایران، مسلمان شود، چادری شود، نقشه همه شان نقش بر آب است.

و هر نفر از ما بیست نفر از کافران را حریف است...

  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۴
مرداد
باش. قول می دهم ناب ترین دوستت دارم ها را برایت خرج کنم، از همین هایی که خرج هرکسی نمی شوند. اما باش. از همین هایی که قابشان کرده ام و زده روی دیوار اتاق دلم. باش و بمان. به حرمت همه دل‌لرزه هایی که دیدنت برایم به ارمغان آورده اند. دیدن هایی که می نخورده آدم را مست می کنند.
بمان. به حرمت همه عشق هایی که ندانسته یادم دادی بمان...
دخترک کهنه‌آشنا. من هم قول می دهم بمانم و همه رنگ و لعاب های غیر تو را از توی چشمانم بالا بیاورم.
باش، بمان و دوستم بدار... قول می دهم بهترین عاشقانه ها را برایت کنار بگذارم، بهترین دوستت دارم ها  را برایت از قاب در بیاورم، بهترین نگاه های عاشقانه را نثارت کنم، اصلا اگر لازم باشد برایت بمیرم... اما تو باش و بمان و دوستم بدار و دستت را در دستم بگذار و با من بیا. 
قول می دهم تو را به بهترین مکان هایی ببرم که هر کسی آرزوی دیدنشان را دارد، هر چند خودم را تنها راه نمی دهند و تو رانیز... اما ما باهم، می توانیم از دیوار چین که چیزی نیست از دل تاریخ هم رد شویم.
دخترک کهنه‌آشنا... دوستت دارم هایی که  برای انتقال به ذلت واژه در آمده اند را به دیوار دلت بچسبان... و هیچ وقت خرجشان نکن... لطفا. آنها ذلیل ترین شکل عاشقانه و عزیزترین رسولان زبان هستند.
  • محمد رنجبر دیلمقانی
۲۵
تیر

هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ

یونس ۲۲

اوست آن که شما را در برّ و بحر سیر می دهد تا آن گاه که در کشتی نشینید و کشتی با باد ملایمی سرنشینان را به حرکت آرد و آنها بدان شادمان و خوشوقت باشند ناگاه باد تندی بر کشتی بوزد و سرنشینان از هر جانب به امواج خطر در افتند و خود را در ورطه هلاکت ببینند آن زمان خدا را به اخلاص و دین فطرت بخوانند که ( بار الها ) اگر ما را از این خطر نجات بخشی دیگر همیشه شکر و سپاس تو خواهیم کرد.


اولا؛ حال امروزتان را ثبت کنید... نذرهایی که کردید را یادداشت کنید، امضا کنید، مهر بزنید، از کل محله تان استشهاد بگیرید یا اگر بشود کل شهرتان. قول هایی که به خدا دادید. استغفارهایی که کردید.... آلزایمر بیماری ایست شایع.

ثانیا؛ امروز مصداق همان موج توی آیه است. این نذر و نیازها هم نشانه هایش هستند. اما... موج بزرگ و کوچک دارد. برای موج های بزرگ فرداهایتان، از موج امروزتان عبرت بگیرید. تندباد امروز، آرامش قبل از طوفانِ تندبادهای فرداهاست.

ثالثا؛ قمار باختش فقط حرام نیست، بردش هم حرام است. کنکور را به قمار تبدیل نکنید. قمار باز ها به امید «بردهایی که باخت های قبلی را جبران کند، قمار می کنند»... قمار باز نباشید.

رابعا؛ کنکور را نگذارید روی مرز لبه‌ی دنیا. لبه ها همیشه احتمال فروریزش دارند. اگر کنکور و لبه دنیا یک کلمه باشند، حجله عزایتان را آماده کنید. توی دنیا کلی آدم هست که بدون عبور از کنکور پریده اند.

خامسا؛ غلط میکند، کسی که به شما می گوید کنکور برایتان از مادرتان هم واجب است از پدرتان هم از روزه تان هم. فهمیدید؟  غلط زیادی می‌کند. بدترش روزی است که پدر و مادرتان هم این را باور کنند.

سادسا؛ روان شناس ها هم در دوران دانشجویی گاهی واحدهایشان را حذف اضطراری می کرده اند. گاهی هم بعضی جلسه های درسی غایب بوده اند. گاهی حرف‌هایشان مربوط می شود به آن جلسه های غیبتشان. زیاد باورشان نکنید. آدمند. شاید باور نکنید. اما آن ها را هم خدایی آفریده که شما را.

یکی بعد از سادسا؛ از فردا تا مهر عشق و حال حلال کنید. چه رفتنی باشید چه ماندنی. دو ماه برایتان لازم است.

یکی قبل از تاسعا؛ شرایط برای همه یکسان است. هرچند که گاهی برای برخی یکسان تر باشد،

(به برکت تاسوعا این عدد را بلدم)، تاسعا؛ کپه مان را بگذاریم، فردا باید زود بیدارشویم کلی نماز بخوانیم و اسید و باز شیمی را یک چش‌چرخانی بکنیم.


  • محمد رنجبر دیلمقانی
۱۱
تیر
حصرم دارد نفس های آخرش را میکشد. دارم نبود میکشم.
  • محمد رنجبر دیلمقانی